فیک کوک( امید عشق ) پارت ۱۹
از زبان جونگ کوک:
توی ماشین به حرف های تهیونگ فکر میکردم که بلاخره از حرفاش سر در آوردم فهمیدم چجوری باید ا/ت رو سوپرایز کنم از هیجان سرعتمو زیاد تر کردم تا زودتر برسم
از زبان ا/ت :
خوابیده بودم که با صدای کوبیدن در بیدار شدم سریع رفتم پایین خیلی ترسیده بودم دیدم جونگ کوک با خنده ی خرگوشیش داره میاد سمتم تابلو بود که خیلی هیجان داشت و خوشحال بود با کمی دلهره گفتم : چیشده جونگ کوک چرا اینجوری میکنی ؟؟؟!!
گفت : برو آماده شو باید بریم یه جایی
گفتم : کجا ؟
گفت : اههه انقدر چرا حرف میزنی برو یه چیز بپوش بیا دیگه !
گفتم: باشه باشه
رفتم طبقه ی بالا و یک لباس مشکی بوشیدم و روش هم یک سوییشرت لی پوشیدم چون هوا یکم سرد شده بود یه شلوار بگ لی هم پوشیدم
رفتم پای میز آینه و بارم لب توت فرنگی مو زدم موهام هم بالا بستم و رفتم پایین
جونگ کوک یا ی خنده ی عجیب گفت: به به چقدر خوشگل شدی
گفتم : هنوزم نمی خوای بگی قراره کجا بریم ؟
گفتش : نه سوپرایزه
وای من عاشق سوپرایز بودم خیلی ذوق کردم و برای اینکه سوپرایزم خراب نشه دیگه سوال نپرسیدم .
رفتیم سوار ماشین شدیم
جونگ کوک گفت: کمربندتو ببند
با ذوق گفتم : باشه باشه
گفت : آماده ای ؟!
گفتم : برای؟
هیچی نگفت و خیلی تند حرکت کرد منم هی دستمو از ترس و هیجان این ور و اون میبردم کم کم عادت کردم و پنجره رو آوردم پایین کلی باد اومده بود تو و موهام رو این ور و اونور میبرد دستامو یکم باز کردم و جیغ میزدم و میخندیدم جونگ کوک هم داد میزد و میگفت : یووووووهووووووو
با داد گفتم: سوپرایزت این بود؟
اونم با دادگفت : نه یکم صبر کن
یکدفعه توقف کرد گفتم : چیشده ؟
گفت : بغلتو نگاه کن نگاه کردم وااااااااااااایییییی شهربازی بود
گفتم : وااااااییییی بهترین سوپرازیه که میتونستی منو بکنی گفت : جایزم چیه ؟
گفتم : نکنه..نکنه بازم ازاونا میخوای؟
گفت : انقدر منحرف نباش فقط یه بوس همینجا
گفتم : باشه بیا جلو
اومد جلو و چشماشو بست منم سرمو بردم جلو و لبامو گذاشتم روی لباش و یک بوس ۳ ثانیه ای بهش دادم و ازش جدا شدم و گفتم : خوبه ؟
گفت: اهوم بریم داخل شهربازی
با ذوق گفتم : بریییییم
____________________________________________
مرسی که خوندی💜💜💜💜💜🤞🤞🥳🥳🥳
توی ماشین به حرف های تهیونگ فکر میکردم که بلاخره از حرفاش سر در آوردم فهمیدم چجوری باید ا/ت رو سوپرایز کنم از هیجان سرعتمو زیاد تر کردم تا زودتر برسم
از زبان ا/ت :
خوابیده بودم که با صدای کوبیدن در بیدار شدم سریع رفتم پایین خیلی ترسیده بودم دیدم جونگ کوک با خنده ی خرگوشیش داره میاد سمتم تابلو بود که خیلی هیجان داشت و خوشحال بود با کمی دلهره گفتم : چیشده جونگ کوک چرا اینجوری میکنی ؟؟؟!!
گفت : برو آماده شو باید بریم یه جایی
گفتم : کجا ؟
گفت : اههه انقدر چرا حرف میزنی برو یه چیز بپوش بیا دیگه !
گفتم: باشه باشه
رفتم طبقه ی بالا و یک لباس مشکی بوشیدم و روش هم یک سوییشرت لی پوشیدم چون هوا یکم سرد شده بود یه شلوار بگ لی هم پوشیدم
رفتم پای میز آینه و بارم لب توت فرنگی مو زدم موهام هم بالا بستم و رفتم پایین
جونگ کوک یا ی خنده ی عجیب گفت: به به چقدر خوشگل شدی
گفتم : هنوزم نمی خوای بگی قراره کجا بریم ؟
گفتش : نه سوپرایزه
وای من عاشق سوپرایز بودم خیلی ذوق کردم و برای اینکه سوپرایزم خراب نشه دیگه سوال نپرسیدم .
رفتیم سوار ماشین شدیم
جونگ کوک گفت: کمربندتو ببند
با ذوق گفتم : باشه باشه
گفت : آماده ای ؟!
گفتم : برای؟
هیچی نگفت و خیلی تند حرکت کرد منم هی دستمو از ترس و هیجان این ور و اون میبردم کم کم عادت کردم و پنجره رو آوردم پایین کلی باد اومده بود تو و موهام رو این ور و اونور میبرد دستامو یکم باز کردم و جیغ میزدم و میخندیدم جونگ کوک هم داد میزد و میگفت : یووووووهووووووو
با داد گفتم: سوپرایزت این بود؟
اونم با دادگفت : نه یکم صبر کن
یکدفعه توقف کرد گفتم : چیشده ؟
گفت : بغلتو نگاه کن نگاه کردم وااااااااااااایییییی شهربازی بود
گفتم : وااااااییییی بهترین سوپرازیه که میتونستی منو بکنی گفت : جایزم چیه ؟
گفتم : نکنه..نکنه بازم ازاونا میخوای؟
گفت : انقدر منحرف نباش فقط یه بوس همینجا
گفتم : باشه بیا جلو
اومد جلو و چشماشو بست منم سرمو بردم جلو و لبامو گذاشتم روی لباش و یک بوس ۳ ثانیه ای بهش دادم و ازش جدا شدم و گفتم : خوبه ؟
گفت: اهوم بریم داخل شهربازی
با ذوق گفتم : بریییییم
____________________________________________
مرسی که خوندی💜💜💜💜💜🤞🤞🥳🥳🥳
۲.۷k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.