ادامه ی پارت

ادامه ی پارت ³ .....

سوهون: اره میخوام امشب ازدواج کنیم .‌‌...اصلا هم حق دخالت توی این موضوع رو نداری!!!
ات : سو....نه نه ....گور//به گور شده ...امروز من رو ورداشتی آوردی این عمارت بی صاحا//بِت بعد میگی امشب هم باید ازدواج کنیم....چون میدونی ازت متنفرم و شاید فرار کنم و نتونی به عقد خودت در بیاریم ....این طوری میکنی(آخرش رو با جیغ گفت)

سوهون بِشکنی زد و گفت....

سوهون: دختر باهوشی هستی !!
ات : خفه شوووو(جیغ)

رفتم سمت پنجره و گلدونی که روی پنجره بود رو برداشتم و محکم پرت کردم سمتش که جا خالی داد و گلدون با صدای بدی شکست!!

سوهون از اتاق زد بیرون....احمَ//ق فهمیده بود اگه زیادی مراسم ازدواج رو طولش بده فرار ميکنم....
لعنتیییییی!!....البته از این کمتر هم ازش انتظار نمیرفت ‌...بلخره پسر عموم بود نصفی از اخلاقام رو بلد بود!

ادامه دارد.....

حمایت کنین پارت بعدی تهیونگ میاد تو رمان هاااا.....💫
دیدگاه ها (۱۶)

#عروس_فراری 🤍👀Part: ⁴دیگه نزدیکای شب شده بود !....این اولین ...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ⁵از بس دوییده بودم دیگه پاهام تاوَل زده ...

#عروس_فراری 🤍👀Part:³نزدیک های عصر بود برگشتم خونه ...بابام ب...

#عروس_فراری 🤍👀Part:²صبح : بزور از تختم دل کندم و بلند شدم .....

دوست پسر دمدمی مزاج

نامجون: تو این کتابه نوشته وقتی با پرنسس ازدواج کردی شب اول ...

ادامه ی ۱۶۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط