عشق و نفرت پارت۳💙
عشق و نفرت پارت۳💙
ویو کوک
پاشدم و رفتم توی اتاق پیش مینسو
پایان ویو
کوک: گل بابونم
مینسو: بله
کوک: چیکار میکنی
مینسو: میخوام برم حموم
کوک: هوم (اومد جلو و بغلت کرد)
مینسو:(بغض) کوک
کوک: جانم
مینسو: قول میدی هیچوقت ترکم نکنی
کوک: این چه سوالیه من چرا باید ترکت کنم تو کل وجودمیی
مینسو: هوم باشه من میرم دیگه
ویو مینسو
به کوک اعتماد داشتم ولی سومین هربار حتی اسمشم هم میومد احساس خیلی بدی بهم دست میداد حالا چه برسه به اومدنش با کلی فکر و خیال رفتم حموم و یه دوش ۳۰مینی گرفتم اومدم بیرون
پایان ویو
ویو کوک
از صبح مینسو خیلی عوض شده بود خیلی مشخص بود که برای اومدن سومین اینشکلی شده حتی سوالی که ازم پرسید
پایان ویو
پرش زمانی به ساعت ۷ شب
ویو مینسو
ساعت هفت بود و اون دختریکه هم(🤣) نیم ساعت دیگه میرسه پاشدم و لباس قشنگمو پوشیدم و یه ارایش ملایم کردم و موهامو بلز گذاشتم مثل همیشه خیلی خشگل شدم ولی کوک نبود اصلا نمیدونم کجاست چون کل روزو خوابیده بودم
پایان ویو
کوک: مینسو
مینسو:جان
کوک: او مای گاد چجوری میتونی اینقدر قشنگ باشی
مینسو: ما اینیم دیگه
تو ذهن مینسو: کوک اینقدر جذاب بود که نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم یکم دیگه پیش میرفت اب میشدم میرفتم تو زمین ولی سعی کزدم هیچ واکنشی نشون ندم
پایان ذهن مینسو😂
کوک: چرا اپات سرخ شده خانم کوچولو
مینسو: چی ها من نه بابا چی میگی(خنده و دست زدن به لپاش)
شاید یکم رژ گونم زیاد شده معمولا اینقدر زیاد نمیزنم
ویو مینسو
کوک شروع کرد به قدم برداشتن طرفم با هر قدمش من یه قدم میرفتم عقب و در اخر خوردم به دیوار و کوک تو یه سانتیم بود جوریکه نفساش بهم میخورد
پایان ویو
مینسو: کوک چیکار میکنی باید بریم الان
کوک: بیب تو خجالت کشیدی؟
مینسو: راجب چی حرف میزنی خجالت چی
کوک: وقتی اومدم حتی تو چشامم نگاه نمیکردی و لپات عین لبو سرخ شده (خنده کیوت)
مینسو:(سرش پایینه و هیچی نگفت)
کوک نزدیک تر شد به مینسو که یهو
صدای مامان کوک بلند شد(مزاحم عالم😶)
کوک: عاحح(کلافه)
ادامه دارد...
💖💖💖
ویو کوک
پاشدم و رفتم توی اتاق پیش مینسو
پایان ویو
کوک: گل بابونم
مینسو: بله
کوک: چیکار میکنی
مینسو: میخوام برم حموم
کوک: هوم (اومد جلو و بغلت کرد)
مینسو:(بغض) کوک
کوک: جانم
مینسو: قول میدی هیچوقت ترکم نکنی
کوک: این چه سوالیه من چرا باید ترکت کنم تو کل وجودمیی
مینسو: هوم باشه من میرم دیگه
ویو مینسو
به کوک اعتماد داشتم ولی سومین هربار حتی اسمشم هم میومد احساس خیلی بدی بهم دست میداد حالا چه برسه به اومدنش با کلی فکر و خیال رفتم حموم و یه دوش ۳۰مینی گرفتم اومدم بیرون
پایان ویو
ویو کوک
از صبح مینسو خیلی عوض شده بود خیلی مشخص بود که برای اومدن سومین اینشکلی شده حتی سوالی که ازم پرسید
پایان ویو
پرش زمانی به ساعت ۷ شب
ویو مینسو
ساعت هفت بود و اون دختریکه هم(🤣) نیم ساعت دیگه میرسه پاشدم و لباس قشنگمو پوشیدم و یه ارایش ملایم کردم و موهامو بلز گذاشتم مثل همیشه خیلی خشگل شدم ولی کوک نبود اصلا نمیدونم کجاست چون کل روزو خوابیده بودم
پایان ویو
کوک: مینسو
مینسو:جان
کوک: او مای گاد چجوری میتونی اینقدر قشنگ باشی
مینسو: ما اینیم دیگه
تو ذهن مینسو: کوک اینقدر جذاب بود که نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم یکم دیگه پیش میرفت اب میشدم میرفتم تو زمین ولی سعی کزدم هیچ واکنشی نشون ندم
پایان ذهن مینسو😂
کوک: چرا اپات سرخ شده خانم کوچولو
مینسو: چی ها من نه بابا چی میگی(خنده و دست زدن به لپاش)
شاید یکم رژ گونم زیاد شده معمولا اینقدر زیاد نمیزنم
ویو مینسو
کوک شروع کرد به قدم برداشتن طرفم با هر قدمش من یه قدم میرفتم عقب و در اخر خوردم به دیوار و کوک تو یه سانتیم بود جوریکه نفساش بهم میخورد
پایان ویو
مینسو: کوک چیکار میکنی باید بریم الان
کوک: بیب تو خجالت کشیدی؟
مینسو: راجب چی حرف میزنی خجالت چی
کوک: وقتی اومدم حتی تو چشامم نگاه نمیکردی و لپات عین لبو سرخ شده (خنده کیوت)
مینسو:(سرش پایینه و هیچی نگفت)
کوک نزدیک تر شد به مینسو که یهو
صدای مامان کوک بلند شد(مزاحم عالم😶)
کوک: عاحح(کلافه)
ادامه دارد...
💖💖💖
۵۲۶
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.