اسم: دیدار 🍷
اسم: دیدار 🍷
p¹⁴
راننده: ارباب.... رسیدیم
تهیونگ: باشه
راوی:
تهیونگ قبل از اینکه ا/ت پیاده بشه دوباره در رو برای ا/ت باز کرد
ویو ا/ت:
وقتی رو پاش بودم، احساس خیلی خاصی داشتم. نه خوب بود نه بد.
درو برام باز کرد و پیاده شدم و رفتیم داخل و اقای تهیونگ به خدمتکارا گفته بودن که وسایل هارو بچینن توی اتاق و بهم گفت
تهیونگ: خیلی خب خانوم کوچولو
ا/ت: ها.... ام.... بله
تهیونگ: بیا بشین رو مبل تا باهم یه صحبت کوچیک داشته باشیم.
ا/ت: ها؟.... ام...... باشه
p¹⁴
راننده: ارباب.... رسیدیم
تهیونگ: باشه
راوی:
تهیونگ قبل از اینکه ا/ت پیاده بشه دوباره در رو برای ا/ت باز کرد
ویو ا/ت:
وقتی رو پاش بودم، احساس خیلی خاصی داشتم. نه خوب بود نه بد.
درو برام باز کرد و پیاده شدم و رفتیم داخل و اقای تهیونگ به خدمتکارا گفته بودن که وسایل هارو بچینن توی اتاق و بهم گفت
تهیونگ: خیلی خب خانوم کوچولو
ا/ت: ها.... ام.... بله
تهیونگ: بیا بشین رو مبل تا باهم یه صحبت کوچیک داشته باشیم.
ا/ت: ها؟.... ام...... باشه
۵۱.۱k
۰۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.