{ ددی مافیایی من }
{ ددی مافیایی من }
{ فصل 2 }
پارت : 4
بارام ویو :
خلاصه که با همین افکار خوابیدم
{ پرش زمانی به ساعت 5}
با صدای الارم گوشیم بیدار شدم
( خب دیگه چون حوصله ندارم اینجاشو نمینویسم فقط بدونید که رفته حمام و روتینشو انجام داده الانم داخله فیک ساعت 57 : 5 دقیقست و الان داخله فرودگاهه 🗿)
جیا : مطمئنی که میخوای بری؟
بارام : اره مامان
تهیونگ : بازم ببخشید که میخوام بفرستمت یه کشوره دیگه
بارام : یااااا بابا اشکال نداره تازه من ایتالیایی بلدم مشکلی پیش نمیاد
بونگ وو : ابجی نمیخوای من باهات بیام ؟
بارام : نه داداشی نمیخواد
بارام : خب من دیگه برم
جیا ، تهیونگ و بونگ وو : خداحافظ
بارام : خداحافظ
{ اینو گفتم و با بغض رفتم و سره صندلیم نشستم که پرواز شروع شد و برای من اصلا اینکه سواره هواپیما بشم اسون نیست چون ترس از ارتفاع دارم )
پرشه زمانی به ساعت 8 : ( اقا بخدا دیگه نمیدونم از کره تا ایتالیا چند ساعته 🗿)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
{ فصل 2 }
پارت : 4
بارام ویو :
خلاصه که با همین افکار خوابیدم
{ پرش زمانی به ساعت 5}
با صدای الارم گوشیم بیدار شدم
( خب دیگه چون حوصله ندارم اینجاشو نمینویسم فقط بدونید که رفته حمام و روتینشو انجام داده الانم داخله فیک ساعت 57 : 5 دقیقست و الان داخله فرودگاهه 🗿)
جیا : مطمئنی که میخوای بری؟
بارام : اره مامان
تهیونگ : بازم ببخشید که میخوام بفرستمت یه کشوره دیگه
بارام : یااااا بابا اشکال نداره تازه من ایتالیایی بلدم مشکلی پیش نمیاد
بونگ وو : ابجی نمیخوای من باهات بیام ؟
بارام : نه داداشی نمیخواد
بارام : خب من دیگه برم
جیا ، تهیونگ و بونگ وو : خداحافظ
بارام : خداحافظ
{ اینو گفتم و با بغض رفتم و سره صندلیم نشستم که پرواز شروع شد و برای من اصلا اینکه سواره هواپیما بشم اسون نیست چون ترس از ارتفاع دارم )
پرشه زمانی به ساعت 8 : ( اقا بخدا دیگه نمیدونم از کره تا ایتالیا چند ساعته 🗿)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۷.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.