🤍پلیس ومافیا🖤
پارت۵
(اززبان ا/ت)
صبح با داد یک نفر بیدار شد انقد اعصبانی بودم تفنگمو برداشتم ورفتم تواتاق بقلی به بادیگارد گفتم درو باز کنه بازکرد وبا چهره اعصبانی و شکه روبه رو شدم سریع رفت توی اتاق ودر رو بستم ورفتم جلو نامجون تفنگ رو گذاشت روسرش وگفتم
ا/ت: یک بار دیگه داد بزنی اول صبحی زدم مختو ترکوندم فهمیدی!(آخرش رو باداد گفت)
نامجون: اولا اول صبح نه لنگ ظهره دوما ی نگاه به سرو وضعیتت بنداز
خودمو تو آینه انداختم واییی نه لباس خواب تنمه سری رفتم لباس پوشیدم که دیدم داره فرار میکنه سریع رفتم از پوشت گرفتمش
ا/ت: کجا کجا تازه اولشه
(اززبان نامجون)
داشتم فرار میکردم که سرو کلهش پیداش شد لعنتی
نامجون: امممم دستشویی
ا/ت:واقعا
ا/ت به بادیگارد ها اشاره کرد منو گرفت بردن هرچه میگفتم کجای میبرینم نمی گفتن بردنم ی جای تاریک که وسایل شکنجه داشت منو به ی صندلی بستن بعد از چند دیقه ا/ت اومد
ا/ت: خب پس میخواستی منو بگیری اقاپلیسه
شلاق رو اورد و زد بهم خیلی درد داشت هی داد میزدم اما اصلا گوش نمی داد بعد از چند دیقه بدنم سر شد اونم دست کشید ورفت چاقوی خیلی کوچیک اورد وبهم ضربه زد خیلی درد داشت خراش های بزرگ وکوچیک مینداخت که دیگه هیچی نفهمیدم
(اززبان ا/ت)
صبح با داد یک نفر بیدار شد انقد اعصبانی بودم تفنگمو برداشتم ورفتم تواتاق بقلی به بادیگارد گفتم درو باز کنه بازکرد وبا چهره اعصبانی و شکه روبه رو شدم سریع رفت توی اتاق ودر رو بستم ورفتم جلو نامجون تفنگ رو گذاشت روسرش وگفتم
ا/ت: یک بار دیگه داد بزنی اول صبحی زدم مختو ترکوندم فهمیدی!(آخرش رو باداد گفت)
نامجون: اولا اول صبح نه لنگ ظهره دوما ی نگاه به سرو وضعیتت بنداز
خودمو تو آینه انداختم واییی نه لباس خواب تنمه سری رفتم لباس پوشیدم که دیدم داره فرار میکنه سریع رفتم از پوشت گرفتمش
ا/ت: کجا کجا تازه اولشه
(اززبان نامجون)
داشتم فرار میکردم که سرو کلهش پیداش شد لعنتی
نامجون: امممم دستشویی
ا/ت:واقعا
ا/ت به بادیگارد ها اشاره کرد منو گرفت بردن هرچه میگفتم کجای میبرینم نمی گفتن بردنم ی جای تاریک که وسایل شکنجه داشت منو به ی صندلی بستن بعد از چند دیقه ا/ت اومد
ا/ت: خب پس میخواستی منو بگیری اقاپلیسه
شلاق رو اورد و زد بهم خیلی درد داشت هی داد میزدم اما اصلا گوش نمی داد بعد از چند دیقه بدنم سر شد اونم دست کشید ورفت چاقوی خیلی کوچیک اورد وبهم ضربه زد خیلی درد داشت خراش های بزرگ وکوچیک مینداخت که دیگه هیچی نفهمیدم
۲۰.۹k
۰۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.