پرواز من
به نام خالق هستی
پارت دوم
جانا اومد تو
یه سلام ساده داد
ن: سلام عزیزم چیشده چرا ناراحتی
ج: حالم خوبه مامان
س:تابلویه حالت خوبه چیشده...؟
ج:میگم هیچی نشده میشه بهم گیر ندید...
(با حالت تند)
نیکا دست شو به حالت تسلیم آورد بالا🙌؟
س : حداقل بیا نهار تو بخور
جانا
میدونم اگر روی میز نشینم بیشتر پا پیچم میشم کلافه نشستم؛
نیکا میخواست صحبت کنه که... تلفن
سیاوش زنگ خورد. سیاوش به سمت گوشیش رفت....
اسم الهام روش خودنمایی می کرد یهو لبخندی زد اما زود پنهون اش کرد...اما نیکا لبخند شو دید سیاوش گوشی روی بیصدا گذاشت.... دوباره نشست
جانا با قیافه کنجکاوی پرسید
ج:کی بود!؟
س: هیچکی همکارم بود
نیکا نیشخندی زد گفت..
ادامه دارد....
#رمان_عاشقانه #رمان #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #کپی_ممنوع🚫
#اصکی_ممنوع❌
#رمان
پارت دوم
جانا اومد تو
یه سلام ساده داد
ن: سلام عزیزم چیشده چرا ناراحتی
ج: حالم خوبه مامان
س:تابلویه حالت خوبه چیشده...؟
ج:میگم هیچی نشده میشه بهم گیر ندید...
(با حالت تند)
نیکا دست شو به حالت تسلیم آورد بالا🙌؟
س : حداقل بیا نهار تو بخور
جانا
میدونم اگر روی میز نشینم بیشتر پا پیچم میشم کلافه نشستم؛
نیکا میخواست صحبت کنه که... تلفن
سیاوش زنگ خورد. سیاوش به سمت گوشیش رفت....
اسم الهام روش خودنمایی می کرد یهو لبخندی زد اما زود پنهون اش کرد...اما نیکا لبخند شو دید سیاوش گوشی روی بیصدا گذاشت.... دوباره نشست
جانا با قیافه کنجکاوی پرسید
ج:کی بود!؟
س: هیچکی همکارم بود
نیکا نیشخندی زد گفت..
ادامه دارد....
#رمان_عاشقانه #رمان #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #کپی_ممنوع🚫
#اصکی_ممنوع❌
#رمان
۱.۶k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.