چند پارتی / رمان : عشق یک مافیا



ات : از دانشگاه برگشتم و رفتم توی اتاقم و روی تخت نشستم تکالیفم رو انجام دادم و غذا خوردم و حاضر شدم(میزارم استایلش)و رفتن سمت رستوران پدرم..(ویو رستوران)..
مشتری : ببخشید خانوم سفارش ما چیشد؟!
ات : الان میگم بیارن...سوزی زود باش سفارشارو ببر مردم مردن از گشنگی...
سوزی : باش..
ات : کارتون شیشه ی نوشیدنی هارو برداشتم و از رستوران بردمش بیرون که خوردم به ی پسر و کارتون از دستم افتاد....
کوک : معذرت میخـ...
ات : داشت حرف میزد که دیدم ی موتور سوار داره با سرعت زیاد میاد سمتمون...از دستش کشیدم که خوردم زمین و افتاد روم..عاااا....حالتون خوبه؟!
کوک : اره ممنون
ات : خواهش فقط میشه بلند بشید؟!
کوک : ....
دیدگاه ها (۴)

بزارم پارت بعد رو؟!

رمان عشق یک مافیا

رمان گرگینه ی من

رمان گرگینه ی من

P17 همه داشتن یکی یکی برای صبحونه به رستوران هتل میرفتن لاب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط