رمان عشق یک مافیا

کوک : عااا ببخشید
ات : خواهش میکنم... خم شدم و داشتم خورده ریزه‌ها رو جمع می‌کردم که اونم کمک کرد... دستتون را می‌بره
کوک : مشکلی نیست
ات : داشتیم شیشه‌ها رو جمع می‌کردیم که پدرم اومد...
هردو : سلام
پ آت : سلام... دخترم من برم یه کاری پیش اومده تا یه ساعت دیگه برمی‌گردم
ات : نه دیگه پدر یم ساعت دیگه وقت تعطیلی شما برید خونه منم می‌بندم میام
پ آت : باشه دخترکم مراقب باش ...رف
ات : ببخشیدا فضولی نباشه... ولی احیاناً کجا دارید میرید؟!
کوک : رستوران LEGO
ات : lego?!... چی می‌خواید بخورید
کوک : چطور؟!
ات : اینجا برا ماست (لبخند)
کوک : ....
دیدگاه ها (۲)

رمان عشق یک مافیا

رمان عشق یک مافیا

بزارم پارت بعد رو؟!

چند پارتی / رمان : عشق یک مافیا

+این آقا گفت رسمی نباش &ولش کنید غذاتون رو بخوریدبعد شامتلفن...

رمان عشق و نفرت پارت۱۱جونگ کوک:آره آت بعد از حرف جونگ کوک لب...

WISH MEET YOUPART 15ویو ا/ت. بعد از اینکه ون مرد نجاتم داد س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط