p.۳
p.۳
و فهمیدم واویلا مامانم اومده بوسان چیکار کنم اومدم قبل مادرم برم که مادرم پشت در بود (فرزندم ریدی😐) دقیقا رو به روم بود یه بغضی تو صورتش حس میشد اصلا انتظار همچین واکنشی نداشتم یه لحظه افتاد روم بردم گذاشتمش رو پله چمدونشونم اوردم تو حیاط رفتم کنارش بقلم کرد و شروع کرد به گریه کردن
مامان:دختر تو اصلا فکر نمیکنی منو تنها میزاری میای یه شهر دیگه یه هفته میمونی خداروشکر سولی سوجین بودن اوناهم نبودن من از نگرانی دق میکردم (با گریع)
بردم مامانو گذاشتم رو مبل انقدر خسته بود که تا چمدونشو بیارم رو مبل خوابش برد سولی سوجین با مامانشون از خرید برگشتن
جینهو:سلام چونا ایمو (به کره ایی معنی خاله جون ها میده) سلام سولی سوجین
خاله ها:سلام دایون (مامان جینهو)
مامان:سلام بورام (مادر سولی) سلام اری(مادر سوجین)
مارفتیم تو اتاق داشتیم به غیبت مامان هامون میخندیم چون بعد رفتن به سئول باهم حرف نزدن البته ماهم دست کمی ازشون نداشتیم ولی خوب بعد یک هفته یکم درسارو مرور کردم😂 بلخره تموم شد تموم شد موقع شام شد خیلی خوش مزه بود
پرش به ۵ماه بعد
از مدرسه متنفرم ولی خوب امروز اولین روز دبیرستان بود وارد دبیرستان شدم وای همه خیلی خوشگل بودن تو فاز خودم بودم که یهو با یه پسره (بچه ها من اینجا سر اینکه پسر باشه یا دختر قرعه کشی کردم😂😐)
تائه برخورد کردم ویزی درموردش نمدونم فقط اینکه اون خرخون مدرسه و همه ازش بدشون میاد و در کلاس آ هستش بله سریع خودمو جمع جور کردمو رفتم وارد کلاس شدم رفتم نیمکت اخر که
سونبه (نخندید معنیشم میدونم به کمبود اسم برخورده بودم خوب😂):اوی دخترع پاشو برو یجا (مسخرم نکنید به کمبود اسم بر خوردم
جنیهو:چته دختره روانی تو همجا هستی(طبق اطلاعتون عزیزان این دختره از اول تا الان هر مدرسه که هانا رفته اینم بوده و از همون اولم تا الام قلدر بوده)اینهمه تک صندلی سونبه اخه تو همجا باید باشی اخه
سونبه:خودت برو خوب عه
جنیهو:بخدا امسال واسه من یا کس دیگه ایی قلدری کنی هربار یه مشت نصیبت میکنم حالا هم گمشو استاد اومد بلاخره کلاس تموم شد رفتم جایی که هیچکس نبود نشستم یه پسره خیلی خوشگل اومد ولی من حتا وقت نکردم بهش سلام کنم چون دخترا دورمون جمع شدن منم پاشدم رفتم هعی همیچی به همین روال گذشت تاکه
و فهمیدم واویلا مامانم اومده بوسان چیکار کنم اومدم قبل مادرم برم که مادرم پشت در بود (فرزندم ریدی😐) دقیقا رو به روم بود یه بغضی تو صورتش حس میشد اصلا انتظار همچین واکنشی نداشتم یه لحظه افتاد روم بردم گذاشتمش رو پله چمدونشونم اوردم تو حیاط رفتم کنارش بقلم کرد و شروع کرد به گریه کردن
مامان:دختر تو اصلا فکر نمیکنی منو تنها میزاری میای یه شهر دیگه یه هفته میمونی خداروشکر سولی سوجین بودن اوناهم نبودن من از نگرانی دق میکردم (با گریع)
بردم مامانو گذاشتم رو مبل انقدر خسته بود که تا چمدونشو بیارم رو مبل خوابش برد سولی سوجین با مامانشون از خرید برگشتن
جینهو:سلام چونا ایمو (به کره ایی معنی خاله جون ها میده) سلام سولی سوجین
خاله ها:سلام دایون (مامان جینهو)
مامان:سلام بورام (مادر سولی) سلام اری(مادر سوجین)
مارفتیم تو اتاق داشتیم به غیبت مامان هامون میخندیم چون بعد رفتن به سئول باهم حرف نزدن البته ماهم دست کمی ازشون نداشتیم ولی خوب بعد یک هفته یکم درسارو مرور کردم😂 بلخره تموم شد تموم شد موقع شام شد خیلی خوش مزه بود
پرش به ۵ماه بعد
از مدرسه متنفرم ولی خوب امروز اولین روز دبیرستان بود وارد دبیرستان شدم وای همه خیلی خوشگل بودن تو فاز خودم بودم که یهو با یه پسره (بچه ها من اینجا سر اینکه پسر باشه یا دختر قرعه کشی کردم😂😐)
تائه برخورد کردم ویزی درموردش نمدونم فقط اینکه اون خرخون مدرسه و همه ازش بدشون میاد و در کلاس آ هستش بله سریع خودمو جمع جور کردمو رفتم وارد کلاس شدم رفتم نیمکت اخر که
سونبه (نخندید معنیشم میدونم به کمبود اسم برخورده بودم خوب😂):اوی دخترع پاشو برو یجا (مسخرم نکنید به کمبود اسم بر خوردم
جنیهو:چته دختره روانی تو همجا هستی(طبق اطلاعتون عزیزان این دختره از اول تا الان هر مدرسه که هانا رفته اینم بوده و از همون اولم تا الام قلدر بوده)اینهمه تک صندلی سونبه اخه تو همجا باید باشی اخه
سونبه:خودت برو خوب عه
جنیهو:بخدا امسال واسه من یا کس دیگه ایی قلدری کنی هربار یه مشت نصیبت میکنم حالا هم گمشو استاد اومد بلاخره کلاس تموم شد رفتم جایی که هیچکس نبود نشستم یه پسره خیلی خوشگل اومد ولی من حتا وقت نکردم بهش سلام کنم چون دخترا دورمون جمع شدن منم پاشدم رفتم هعی همیچی به همین روال گذشت تاکه
۳.۵k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.