پارت ۱۳ : فردا صبح بیدار شدم ولی بلند نشدم توی رخت خواب ب
پارت ۱۳ : فردا صبح بیدار شدم ولی بلند نشدم توی رخت خواب بودم یک غلتی خوردم روبه رو جیمین بودم خیلی عجیب بود صورت قرمزی داشت و زیر پتو بود نمیدونم چرا زیر پتو بود دست چپم را روی صورتش گذاشتم خیلی داغ بود سریع بلند شدم و رفتم تو اتاق وی وی رو از خواب بیدار کردم و گفتم : بلند شو بلند شو . وی پتو را زد کنار و گفت : چه خبرته هان چیه من : جیمین طب داره بلند شو وی بلند شد و دوتا بازوهامو گرفت و گفت : جیمین طب داره من : آرره دیگه واسه همین بیدارت کردم . وی بدون اینکه حرفی بزنه رفت پیشه جیمین من رفتم سطلی را برداشتم پر آب کردم و یک دستمال برداشتم و رفتم تو اتاق جیمین وی از من سطل و دستمال و گرفت با حالت استرس گفت : ب برو جون جونگ کوک رو بیدار کن رفتم تو اتاق جونگ کوک دستام خیلی سرد بودن گذاشتم روی بازوهاش چشماش و باز کرد ابرو هاش توهم بود و گفت : چرا دستت اینقدر سرده من : بلند شو جیمین طب داره بلند شد و گفت : کی طب داره من : جیمین. رفت تو اتاق جیمین دستش و گذاشت رو پیشونی جیمین و گفت : وی جیمین بیدار ه وی : نه نه بیدار نشده من رفتم لبه تخت نشستم و نبض جیمین رو گرفتم جونگ کوک : چیه نبض میزنه من : آره نبض میزنه ولی طب خیلی شدیدی داره وی : خدا حالا چیکار کنم .
۲۱۸.۲k
۱۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.