Beautiful vampir🍷♥️
Beautiful vampir🍷♥️
انچه گذشت
+چشممم(با خنده)
part ²³
ات ویو
رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و دست تو دست به سمت در ویلا حرکت کردیم
همه بچه ها بودن رفیتیم پیششون بعد از سلام و احوال پرسی تماشاگر ورود با شکوه میونگ بودیم
اون شب شبِ زیبایی بود
به همه خیلی خوش گذشت
اون شب مسخره بازی در اوردیم ، گفتیم و خدیدیم،رقصیدیم و خلاصه کلی کار قشنگ و خاطره ساز انجام دادیم تا مهمونی تموم شد
هر کی رفت سمت خونه خودش تا از تعطیلات سال نو لذت ببره
من و کوک هم برای تعطیلات سال نو به جزیره ججو رفتیم و اونجا وقت گذروندیم توی راه برگشت پدر کوک زنگ زد
(مکالمه کوک و پدرش)
_سلام پدر
پ.ک: سلام پسرم تعطیلات خوش میگذره
_اره پدر ولی داریم بر میگردیم
پ.ک: کوک بر نگردید
_پدر چیزی شده ؟
پ.ک: کوک راستش
_پدر منو نترسون لطفا
پ.ک: کوک راستش یونا برگشته
_+چییییییییی
پ.ک:کوک تا موقعی که ابا از اسیاب نیوفتاده بر نگردید
_ولی پ...
پ.ک: کوک هیچ چیزی مهم تر از سلامتی تو و ات نیست پس به چیزی فکر نکنید و همونجا بمونید
کوک ویو
وقتی پدرم گفت یونا برگشته از تصمیمی که گرفته بودم مطمئن تر شدم
با ات به هتل رفتیم چند شب بی نظیری اونجا گذروندیم
بعد از چند روز پدرم زنگ زد
پ.ک:کوک پسرم؟
_بله پدر؟
پ.ک:میتونید برگردید یونا رو گرفتیم
_واقعا؟
پ.ک :اره میتونید با خیال راحت بیاید
_باشه پدر ممنون
(پایان مکالمه)
_عزیزم؟
+جانم؟
_بیا یه لحظه لطفا
+اومدم..........جانم چی شده
_الان پدرم زنگ زد گفت یونا رو گرفتن میتونیم برگردیم😊(گایز قبلا هم گفته بودم استیکر ها نشونه حالت های صورتشونه)
+باشه پس من میرم وسایل ها رو جمع کنم
_کمک نمیخوای؟
+نه عزیزم خودم جمع میکنم
_باشه بیب کم خواستی بگو
+اوهوم😊
ات وسایل هارو جمع کرد منم با اسرار زیاد کمکش کردم چون همش میگفت کمک نمیخواد و فلان و بَهمان ولی باز من کمکش کردم
وسایل ها رو جمع کردیم و گذاشتیم تو ماشین و به سمت سئول حرکت کردیم
توی راه ات به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده بود
این صورت بی نقصش ،بدن خوش فرمش ،مو های قهوه ای رنگش ،چشم های به رنگ عسلش که با هر رنگ لباسی که میپوشه عوض میشه ،پوست سفیدش ،لب های به رنگ شرابش،مژه های بلندش و هزاران هزار ویژگی دیگش که باعث میشه این موضوع خیلی ذهنم رو درگیر کنه
باید بهترین انتخاب رو بکنم
بعد از مدتی ات از خواب بیدار شد
_بیدار شدی عزیزم؟
+اوهوم ...... کجاییم؟(خواب الود)
_یکم دیگه میرسیم.....ات میشه یه چیزی بپرسم؟
+البته بپرس؟
_خب.....نظرت چیه هفته بعد به یه مسافرت بریم؟
+ما که تازه از مسافرت برگشتیم
_اره خب ولی دوست دارم بازم بریم
+باشه هر جور تو بگی😁😁
_هورااا
+😂😂
یکم بعد رسیدیم جلوی خونه ات
خواست از ماشین پیاده بشه که با حرفی زدم متوقف شد.........
شرایط
لایک ۱۰
کامنت ۱۰
انچه گذشت
+چشممم(با خنده)
part ²³
ات ویو
رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و دست تو دست به سمت در ویلا حرکت کردیم
همه بچه ها بودن رفیتیم پیششون بعد از سلام و احوال پرسی تماشاگر ورود با شکوه میونگ بودیم
اون شب شبِ زیبایی بود
به همه خیلی خوش گذشت
اون شب مسخره بازی در اوردیم ، گفتیم و خدیدیم،رقصیدیم و خلاصه کلی کار قشنگ و خاطره ساز انجام دادیم تا مهمونی تموم شد
هر کی رفت سمت خونه خودش تا از تعطیلات سال نو لذت ببره
من و کوک هم برای تعطیلات سال نو به جزیره ججو رفتیم و اونجا وقت گذروندیم توی راه برگشت پدر کوک زنگ زد
(مکالمه کوک و پدرش)
_سلام پدر
پ.ک: سلام پسرم تعطیلات خوش میگذره
_اره پدر ولی داریم بر میگردیم
پ.ک: کوک بر نگردید
_پدر چیزی شده ؟
پ.ک: کوک راستش
_پدر منو نترسون لطفا
پ.ک: کوک راستش یونا برگشته
_+چییییییییی
پ.ک:کوک تا موقعی که ابا از اسیاب نیوفتاده بر نگردید
_ولی پ...
پ.ک: کوک هیچ چیزی مهم تر از سلامتی تو و ات نیست پس به چیزی فکر نکنید و همونجا بمونید
کوک ویو
وقتی پدرم گفت یونا برگشته از تصمیمی که گرفته بودم مطمئن تر شدم
با ات به هتل رفتیم چند شب بی نظیری اونجا گذروندیم
بعد از چند روز پدرم زنگ زد
پ.ک:کوک پسرم؟
_بله پدر؟
پ.ک:میتونید برگردید یونا رو گرفتیم
_واقعا؟
پ.ک :اره میتونید با خیال راحت بیاید
_باشه پدر ممنون
(پایان مکالمه)
_عزیزم؟
+جانم؟
_بیا یه لحظه لطفا
+اومدم..........جانم چی شده
_الان پدرم زنگ زد گفت یونا رو گرفتن میتونیم برگردیم😊(گایز قبلا هم گفته بودم استیکر ها نشونه حالت های صورتشونه)
+باشه پس من میرم وسایل ها رو جمع کنم
_کمک نمیخوای؟
+نه عزیزم خودم جمع میکنم
_باشه بیب کم خواستی بگو
+اوهوم😊
ات وسایل هارو جمع کرد منم با اسرار زیاد کمکش کردم چون همش میگفت کمک نمیخواد و فلان و بَهمان ولی باز من کمکش کردم
وسایل ها رو جمع کردیم و گذاشتیم تو ماشین و به سمت سئول حرکت کردیم
توی راه ات به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده بود
این صورت بی نقصش ،بدن خوش فرمش ،مو های قهوه ای رنگش ،چشم های به رنگ عسلش که با هر رنگ لباسی که میپوشه عوض میشه ،پوست سفیدش ،لب های به رنگ شرابش،مژه های بلندش و هزاران هزار ویژگی دیگش که باعث میشه این موضوع خیلی ذهنم رو درگیر کنه
باید بهترین انتخاب رو بکنم
بعد از مدتی ات از خواب بیدار شد
_بیدار شدی عزیزم؟
+اوهوم ...... کجاییم؟(خواب الود)
_یکم دیگه میرسیم.....ات میشه یه چیزی بپرسم؟
+البته بپرس؟
_خب.....نظرت چیه هفته بعد به یه مسافرت بریم؟
+ما که تازه از مسافرت برگشتیم
_اره خب ولی دوست دارم بازم بریم
+باشه هر جور تو بگی😁😁
_هورااا
+😂😂
یکم بعد رسیدیم جلوی خونه ات
خواست از ماشین پیاده بشه که با حرفی زدم متوقف شد.........
شرایط
لایک ۱۰
کامنت ۱۰
۴.۰k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.