beautiful vampire ♥️ 🍷
beautiful vampire ♥️ 🍷
انچه گذشت
ات خواست از ماشین پیاده بشه که با حرف من وایساد
part ²⁴
ات ویو
_داری میری؟
+نرم؟
_چیزی یادت نرفته؟
تازه متوجه منظورش شدم
رفتم سمتش و یه ب.و.س.ه کوچولو روی ل.بش گذاشتم
_حالا شد
+مسخره😄😄
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل
خیلی خسته بودم پس سریع روی تختم ولو شدم و ساعت رو برای ۴ روی زنگگذاشتم وسریع خوابیدم
گوشیم به صدا در اومد
از خواب بیدار شدم و کار های لازم رو انجام دادم
از اتاقم بیرون اومدم که با حرف بابا متوقف شدم
پ.ا:ات؟
+بله پدر؟
پ.ا:کجا بودی این چند روز
قرار بود ۳یا ۴ روز پیش برگردید
نمیدونستم چی باید بگم نمیتونستم بگم بخاطر یونا چون بعدش باید میگفتم کوک یه خوناشامه
+خب.....ما....تصمیم گرفتیم .....یکم دیگه اونجا بمونیم....چون......فکردیم که خیلی زود داریم میایم(با مِن مِن)
پ.ا: چیزی رو که ازم مخفی نمیکنی درسته؟
+البته که نه
پ.ا:باشه
بلخره بابام بیخیالم شد و دست از سرم با سوال پیچ کردناش برداشت
منم کاری برای انجام دادن نداشتم پس با بچه ها هماهنگ کردم که بریم کافه نزدیک خونه
بلند شدم حاضر شدم و به ادرس***رفتم
بچه ها اونجا منتظرم بودن
رفتم داخل کافه که میونگ برام دست تکون داد
میونگ:بیا اینجا
+سلام بچه ها
همه: سلام
میچا:چه عجب یادی از ما کردی
+ببخشید بچه ها بخدا درگیر بود (گایز یه پرانتز ریز دوست های ات میدونن کوک و خانواده اش خون اشامن)
جونگ هی:باشه بابا شوخی میکنیم اشکال نداره ......
یکم با بچه ها خوش و بش کردم که کوک بهم پیام داد
(صفحه چتشون)
_بیبی میتونی صحبت کنی؟
+البته چی شده؟
بعد از این پیامم زنگ زد
جواب دادم
_سلام پرنسسم
+سلام عزیزم جونم چیزی شده؟
_نه .......فقط برای امروز یه برنامه ای چیدم
+مثلا ؟
_ساعت ۶ اماده باش میام دنبالت میفهمی
+باشه منتظرم
از بچه ها خداحافظی کردم و رفتم سمت خونه
رسیدم خونه شروع کردم به حاضر شدن
یکم بعد اماده بودم و منتظر کوک شدم
کوک اومد رفتم سوار ماشینش شدم وحرکت کردیم
+کجا داریم میریم؟
_خب من برنامه امروز رو یکم شلوغ چیدم
+خب مثلا
_مثلا شهر بازی ،رستوران، مرکز خرید،ساحل ،باغ وحش،آکواریوم مرکزی ،سینما و هرجایی دیگه ای
+ جَمکَنمَن(یه لحظه وایسا)
_چی شد؟
+کوک امروز ن تولدمه نه تولدته نه سالگرد دوستیمونه نه روز دختره نه روز زن نه ولنتاینه یا روز خاصیِ که من یادم نیست؟
_😂😂نه قربونت برم فقط دلم میخواست بیشتر وقت بگذرونیم
+باشه
_پس بزن بریم
ادمین ویو
این ۲تا پرنده عاشق امروز کل سئول رو فتح کردن
جایی نبود که نرفته باشن و خوش نگذرونده باشن
بلخره بعد از رفتن به اخرین جایی که قرار بود برن سوار ماشین شدن و به سمت خونه حرکت کردن
هردو خیلی خسته بودن پس به محض رسیدن خوابشون برد........
انچه گذشت
ات خواست از ماشین پیاده بشه که با حرف من وایساد
part ²⁴
ات ویو
_داری میری؟
+نرم؟
_چیزی یادت نرفته؟
تازه متوجه منظورش شدم
رفتم سمتش و یه ب.و.س.ه کوچولو روی ل.بش گذاشتم
_حالا شد
+مسخره😄😄
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل
خیلی خسته بودم پس سریع روی تختم ولو شدم و ساعت رو برای ۴ روی زنگگذاشتم وسریع خوابیدم
گوشیم به صدا در اومد
از خواب بیدار شدم و کار های لازم رو انجام دادم
از اتاقم بیرون اومدم که با حرف بابا متوقف شدم
پ.ا:ات؟
+بله پدر؟
پ.ا:کجا بودی این چند روز
قرار بود ۳یا ۴ روز پیش برگردید
نمیدونستم چی باید بگم نمیتونستم بگم بخاطر یونا چون بعدش باید میگفتم کوک یه خوناشامه
+خب.....ما....تصمیم گرفتیم .....یکم دیگه اونجا بمونیم....چون......فکردیم که خیلی زود داریم میایم(با مِن مِن)
پ.ا: چیزی رو که ازم مخفی نمیکنی درسته؟
+البته که نه
پ.ا:باشه
بلخره بابام بیخیالم شد و دست از سرم با سوال پیچ کردناش برداشت
منم کاری برای انجام دادن نداشتم پس با بچه ها هماهنگ کردم که بریم کافه نزدیک خونه
بلند شدم حاضر شدم و به ادرس***رفتم
بچه ها اونجا منتظرم بودن
رفتم داخل کافه که میونگ برام دست تکون داد
میونگ:بیا اینجا
+سلام بچه ها
همه: سلام
میچا:چه عجب یادی از ما کردی
+ببخشید بچه ها بخدا درگیر بود (گایز یه پرانتز ریز دوست های ات میدونن کوک و خانواده اش خون اشامن)
جونگ هی:باشه بابا شوخی میکنیم اشکال نداره ......
یکم با بچه ها خوش و بش کردم که کوک بهم پیام داد
(صفحه چتشون)
_بیبی میتونی صحبت کنی؟
+البته چی شده؟
بعد از این پیامم زنگ زد
جواب دادم
_سلام پرنسسم
+سلام عزیزم جونم چیزی شده؟
_نه .......فقط برای امروز یه برنامه ای چیدم
+مثلا ؟
_ساعت ۶ اماده باش میام دنبالت میفهمی
+باشه منتظرم
از بچه ها خداحافظی کردم و رفتم سمت خونه
رسیدم خونه شروع کردم به حاضر شدن
یکم بعد اماده بودم و منتظر کوک شدم
کوک اومد رفتم سوار ماشینش شدم وحرکت کردیم
+کجا داریم میریم؟
_خب من برنامه امروز رو یکم شلوغ چیدم
+خب مثلا
_مثلا شهر بازی ،رستوران، مرکز خرید،ساحل ،باغ وحش،آکواریوم مرکزی ،سینما و هرجایی دیگه ای
+ جَمکَنمَن(یه لحظه وایسا)
_چی شد؟
+کوک امروز ن تولدمه نه تولدته نه سالگرد دوستیمونه نه روز دختره نه روز زن نه ولنتاینه یا روز خاصیِ که من یادم نیست؟
_😂😂نه قربونت برم فقط دلم میخواست بیشتر وقت بگذرونیم
+باشه
_پس بزن بریم
ادمین ویو
این ۲تا پرنده عاشق امروز کل سئول رو فتح کردن
جایی نبود که نرفته باشن و خوش نگذرونده باشن
بلخره بعد از رفتن به اخرین جایی که قرار بود برن سوار ماشین شدن و به سمت خونه حرکت کردن
هردو خیلی خسته بودن پس به محض رسیدن خوابشون برد........
۳.۳k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.