پارت 3
پارت 3
عشق ابدی ❤️
ویو ات
خیلی اتاق قشنگی بود که دیدم یکی داره میاد
متوجه شدم کوک بود امد دستم رو گرفت با داد و فریاد دستش رو چنگ زدم اون با عصبانیت نگاهم کرد و رفت بیرون
از گرسنه گی داشتم ضعف میکردم که اجوما امد داخل و گفت ارباب صدام زد منم رفتم پایین تا ببینم چیکار دار که گفت
کوک : این لباساتو عوض کن امشب قرار بریم بار و لباسی رو که قرار اجوما بهت بده رو بپوش .
ات : چشم فرمایش دیگه ای نداری
کوک : نه برو دیگه
داشتم میرفتم توی اتاقم که اجوما امد گفت
اجوما : خانم درست با ارباب رفتار کنین وگرنه بد می بینید
ات : مثلا چیکار میکنه اصلا اون کیه؟
اجوما : اون میبرتون داخل اتاق شکنجه که ما بهش میگیم اتاق خون چون اونجا همه چیزش قرمز است و ارباب بزرگ ترین مافیا کره است .
ات : چی؟
تاخواستم جیغ بزنم که دیدم یکی داشت با کوک میرف توی یکی از اتاق ها داشتم میرفتم که وسط در که باز داشتم میدیدم یکی از خدمتکارای هرزه داره کوک رو میبوسه یاوری شدم انگاری حسودیم میشد که دیدم کوک دختر رو انداخت رو تخت که داره میره روش به خوابه که صدای اجوما امد دیدم کوک داره میاد سمت در سریع رفتم سمت اتاقم که کوک دیدم اما در رو بستم اجومارو بیرون کردم که هی کوک در میزد منم باز نکردم به شدت دلم داشت درد میگرفت که چشمام سیاهی رفت .
( پایان ویو ات )
ویو جونگ کوک
داشتم دنبال ات میگشتم که دیدم یکی از خدمتکاران کشوندم سمت اتاق و داشت لوسم میکرد که خواستم بزنمش هولش دادم روی تخت که شنیدم صدای اجوما امد رفتم سمت در ات رو دیدم که داشت میرفت سمت اتاق که اجوما رو انداخت میرون داشتم در میزدم که در رو شکوندم دیدم که ات قش کرده بقلش کردم بردمش سمت ماشین که همه داشتن با تعجب نگاه ما میکردن گذاشتمش توی ماشین و باسرعت زیادی رفتیم به نزدیک ترین بیمارستان بلندش کردم و بردمش داخل بیمارستان که چندتا پرستار آمدن تخت رو گذاشتن و بردنش توی اتاق که منتظر بودم که جیمین امد که دکتر امد و گفت حالش خوبه میتونید برید داخل داشتم میرفتم سمت اتاق که گفتم جیمین غذا بخر و بیار رفتم پیشه ات چشماش رو باز کرد .
ادامه دارد ......
اینم از این پارت 💙🌊
عشق ابدی ❤️
ویو ات
خیلی اتاق قشنگی بود که دیدم یکی داره میاد
متوجه شدم کوک بود امد دستم رو گرفت با داد و فریاد دستش رو چنگ زدم اون با عصبانیت نگاهم کرد و رفت بیرون
از گرسنه گی داشتم ضعف میکردم که اجوما امد داخل و گفت ارباب صدام زد منم رفتم پایین تا ببینم چیکار دار که گفت
کوک : این لباساتو عوض کن امشب قرار بریم بار و لباسی رو که قرار اجوما بهت بده رو بپوش .
ات : چشم فرمایش دیگه ای نداری
کوک : نه برو دیگه
داشتم میرفتم توی اتاقم که اجوما امد گفت
اجوما : خانم درست با ارباب رفتار کنین وگرنه بد می بینید
ات : مثلا چیکار میکنه اصلا اون کیه؟
اجوما : اون میبرتون داخل اتاق شکنجه که ما بهش میگیم اتاق خون چون اونجا همه چیزش قرمز است و ارباب بزرگ ترین مافیا کره است .
ات : چی؟
تاخواستم جیغ بزنم که دیدم یکی داشت با کوک میرف توی یکی از اتاق ها داشتم میرفتم که وسط در که باز داشتم میدیدم یکی از خدمتکارای هرزه داره کوک رو میبوسه یاوری شدم انگاری حسودیم میشد که دیدم کوک دختر رو انداخت رو تخت که داره میره روش به خوابه که صدای اجوما امد دیدم کوک داره میاد سمت در سریع رفتم سمت اتاقم که کوک دیدم اما در رو بستم اجومارو بیرون کردم که هی کوک در میزد منم باز نکردم به شدت دلم داشت درد میگرفت که چشمام سیاهی رفت .
( پایان ویو ات )
ویو جونگ کوک
داشتم دنبال ات میگشتم که دیدم یکی از خدمتکاران کشوندم سمت اتاق و داشت لوسم میکرد که خواستم بزنمش هولش دادم روی تخت که شنیدم صدای اجوما امد رفتم سمت در ات رو دیدم که داشت میرفت سمت اتاق که اجوما رو انداخت میرون داشتم در میزدم که در رو شکوندم دیدم که ات قش کرده بقلش کردم بردمش سمت ماشین که همه داشتن با تعجب نگاه ما میکردن گذاشتمش توی ماشین و باسرعت زیادی رفتیم به نزدیک ترین بیمارستان بلندش کردم و بردمش داخل بیمارستان که چندتا پرستار آمدن تخت رو گذاشتن و بردنش توی اتاق که منتظر بودم که جیمین امد که دکتر امد و گفت حالش خوبه میتونید برید داخل داشتم میرفتم سمت اتاق که گفتم جیمین غذا بخر و بیار رفتم پیشه ات چشماش رو باز کرد .
ادامه دارد ......
اینم از این پارت 💙🌊
۱۴.۰k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.