پارت ۱۲
رفتارهای من از یه طرف هم .. ممکنه آسیب ببینه هم ناراحت بشه .خودش الان خونه و زندگی داره خانواده داره ..
زندگیش با زندگی من زمین تا آسمون فرق داره ..
سرم و تکون دادم تا از شرِ این فکرا خلاص بشم .. و به ا.تی که الان توی بغلم خودش و مچاله کرده بود نگاه کردم ..
-:خوب بخوابی کوچولو
بوس..ه ی به سرش زدم و همراهش به خواب رفتم ....
با صدای حرف زدن ا.ت با کسی از خواب بیدار شدم ..
بدون اینکه چشمام و باز کنم داشتم به حرفاشون گوش میدادم
+:چته.. بزار بخوابم
#الان نوبت جانگ هانِ که پیشش باشه
یهو صدای افتادن چیزی از روی تخت اومد ..
+:اوففف .. یادم رفته بود بیا بریم ..
یکم که گذشت صدای نیومد
از روی تخت بلند شدم که در باز شد و جانگ هان وارد اتاق شد ..
@همه چیز آماده اس میتونید به راحتی از اینجا برید
-:ممنونم هوانگ هان حالا که دقت میکنم جانگ هان بیشتر بهت میاد
@منم همین فکر و میکنم
کیفی به سمتم پرت کرد
@این لباسا رو بپوش تا کسی تو رو نشناسه بقیه اش حله
-:اوک ..
از اتاق بیرون رفت .. کیف و باز کردم و لباسای که توش بود و پوشیدم ..
از اتاق بیرون رفتم که دیدم بیرون ایستاده
-:خب بریم .. راستی دوربینها رو چیکار کردی
@ با رنگ رنگشون کردم
-:خوبه
به همراهش از زیر زمین بیرون اومدم .. که
/کجا .. این کیه
کلاهی که بهم داده بود و تا روی چشمام کشیدم ..
@هیچی رئیس گفت میتونه بره
/دارم میگم کیه
-:من
@لی رانگ یکی از شاهدای پرونده ی جدید
/اون تصادف و میگی.. اون که دیروز بسته شد پرونده اش
@اره ایشونم اومد وسایلش و گرفت
/چه وسایلی
@موبایل و از اینجور وسایل
/باشه ..
از کنارمون رد شد .. که زود از زندان زدیم بیرون
-:نزدیک بود بفهمه ها .. خوب جمع اش کردی
@اره.. من دیگه باید برم داخل تا شک نکنن خودتون میدونید کجا باید برید درسته
-:اره .. برو
رفت منم .. به یکم از زندان دور شدم که ماشینی جلوم ایستاد ..
!بپر بالا آقا جذابه
خیلی جدی بهش نگاه کردم که خفه شد
-:خیلی کرم میریزی
وارد صندلی عقب ماشین شدم که ..
!چرا رفتی پشت
-:من یه زندانیِ درحاله فرارم یادت رفته
!اوو راست میگی
-: نمیخوای منو برسونی جنابِ کیم
!پس برای چی اومدم آخه
ماشین و روشن کرد و به سمت عمارتی که وسط جنگل داشتم رفت .. چون فاصله ی زیادی با شهر داشت ۳ ساعتی راه بود..
فرار کردن.. انجام شد .. فقط مونده. دزدیدن اون دختر و ....
زندگیش با زندگی من زمین تا آسمون فرق داره ..
سرم و تکون دادم تا از شرِ این فکرا خلاص بشم .. و به ا.تی که الان توی بغلم خودش و مچاله کرده بود نگاه کردم ..
-:خوب بخوابی کوچولو
بوس..ه ی به سرش زدم و همراهش به خواب رفتم ....
با صدای حرف زدن ا.ت با کسی از خواب بیدار شدم ..
بدون اینکه چشمام و باز کنم داشتم به حرفاشون گوش میدادم
+:چته.. بزار بخوابم
#الان نوبت جانگ هانِ که پیشش باشه
یهو صدای افتادن چیزی از روی تخت اومد ..
+:اوففف .. یادم رفته بود بیا بریم ..
یکم که گذشت صدای نیومد
از روی تخت بلند شدم که در باز شد و جانگ هان وارد اتاق شد ..
@همه چیز آماده اس میتونید به راحتی از اینجا برید
-:ممنونم هوانگ هان حالا که دقت میکنم جانگ هان بیشتر بهت میاد
@منم همین فکر و میکنم
کیفی به سمتم پرت کرد
@این لباسا رو بپوش تا کسی تو رو نشناسه بقیه اش حله
-:اوک ..
از اتاق بیرون رفت .. کیف و باز کردم و لباسای که توش بود و پوشیدم ..
از اتاق بیرون رفتم که دیدم بیرون ایستاده
-:خب بریم .. راستی دوربینها رو چیکار کردی
@ با رنگ رنگشون کردم
-:خوبه
به همراهش از زیر زمین بیرون اومدم .. که
/کجا .. این کیه
کلاهی که بهم داده بود و تا روی چشمام کشیدم ..
@هیچی رئیس گفت میتونه بره
/دارم میگم کیه
-:من
@لی رانگ یکی از شاهدای پرونده ی جدید
/اون تصادف و میگی.. اون که دیروز بسته شد پرونده اش
@اره ایشونم اومد وسایلش و گرفت
/چه وسایلی
@موبایل و از اینجور وسایل
/باشه ..
از کنارمون رد شد .. که زود از زندان زدیم بیرون
-:نزدیک بود بفهمه ها .. خوب جمع اش کردی
@اره.. من دیگه باید برم داخل تا شک نکنن خودتون میدونید کجا باید برید درسته
-:اره .. برو
رفت منم .. به یکم از زندان دور شدم که ماشینی جلوم ایستاد ..
!بپر بالا آقا جذابه
خیلی جدی بهش نگاه کردم که خفه شد
-:خیلی کرم میریزی
وارد صندلی عقب ماشین شدم که ..
!چرا رفتی پشت
-:من یه زندانیِ درحاله فرارم یادت رفته
!اوو راست میگی
-: نمیخوای منو برسونی جنابِ کیم
!پس برای چی اومدم آخه
ماشین و روشن کرد و به سمت عمارتی که وسط جنگل داشتم رفت .. چون فاصله ی زیادی با شهر داشت ۳ ساعتی راه بود..
فرار کردن.. انجام شد .. فقط مونده. دزدیدن اون دختر و ....
- ۱۷.۲k
- ۱۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط