چند پارتی
چند پارتی
part:4
ا.ت:اوکی بای
(میرا در رو بست)
ویو ا.ت
داشتم میرفتم تو اتاقم که یهو یکی منو محکم به سمت دیوار هل داد
ا.ت:اخخ چیکار میکنی روانی
تهیونگ:کاری که لازمه
ا.ت:ولم کن برم
تهیونگ:می خوام باهات حرف بزنم
ا.ت:من با تو حرفی ندارم
تهیونگ:ولی من با تو دارم
ا.ت رو با زور بغل کرد و برد تو اتاقش
ا.ت:ولم کن
تهیونگ:خب بشین اینجا
ا.ت:چته
تهیونگ: من مست و روانیت ام بیا با هم باشیم حتی اگه تو قبول نکنی
ا.ت:چییییی...
ویو ا.ت
باور نمیشد یعنی چیی درسته اون جذابه و منم خیلی دوسش دارم ولی اون با مامانم ازدواج کرده نه من داشتم حرف میزدم که منو بوسید بزور هی هلش میدادم ولی من دربرابر اون یه شته هم نبودم
لبم رو گاز گرفت منم مجبور شدم همکاری کنم کم کم بعد از ۳ مین ولم کرد
ا.ت:تو چیکار کردی(داد)
تهیونگ:اگه سروصدا کنی بدترش میکنم
ا.ت:ولم کنننن(جیغ)
تهیونگ:اگه یه کلمه دیگه حرف بزنی من میدونم با تو
ا.ت:مگه تو چیکاره من....
تهیونگ: خب بهت گفتم یه کلمه دیگه حرف بزنی من میدونم و با تو و تو یه جمله گفتی پس مجازات میشی
ا،ت:چییییی
ویو ا.ت
تو یه حرکت منو به سمت تخت هل داد و خودش روم خیمه زد باورم نمیشه حتی یک ساعت هم از رفتن مامانم نگذشته بود افتاد روم و منو بوسید منم از شدت شوک هیچکاری نمیتونستم بکنم بعد از ۵ مین ولم کرد و رفت سراغ گردن جوری مارک های قرمز و بنفش میزاشت که حتما جاش تا یک ماه میموند
به ثانیه نکشید که لباس هام رو درآورد و.......
ویو فردا
با درد از خواب بیدار شدم و با یاد آوردی دیشب گریه ام گرفت بزور از جام بلند شدم و با درد به تهیونگ خیره شدم اون فوق العاده بود از هر نظر اون برق میزد اول هاش فکر میکردم که اون آدم رو مخیِ ولی کم کم خودم هم عاشقش شدم
شاید اگه یه جور دیگه با هم آشنا میشدیم تا الان ازواج کرده بودیم با تکون خوردن تهیونگ به خودم اومد
تهیونگ:کی بیدار شدی
ا.ت:همین چند دقیقه پیش
تهیونگ:به پیشنهادم فکر کردی
ا.ت:تو با مامانم ازدواج کردی نه من این کار ات هم جرم داره
تهیونک:ازدواج من و مامانت واقعی نیست
ا.ت:چیی....ایییییی
تهیونگ:حالت خوبه(نگران)
ا.ت:دلم دلم خیلی درد میکنه(گریه)
تهیونگ:صبر کن
ادامه دارد.....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:4
ا.ت:اوکی بای
(میرا در رو بست)
ویو ا.ت
داشتم میرفتم تو اتاقم که یهو یکی منو محکم به سمت دیوار هل داد
ا.ت:اخخ چیکار میکنی روانی
تهیونگ:کاری که لازمه
ا.ت:ولم کن برم
تهیونگ:می خوام باهات حرف بزنم
ا.ت:من با تو حرفی ندارم
تهیونگ:ولی من با تو دارم
ا.ت رو با زور بغل کرد و برد تو اتاقش
ا.ت:ولم کن
تهیونگ:خب بشین اینجا
ا.ت:چته
تهیونگ: من مست و روانیت ام بیا با هم باشیم حتی اگه تو قبول نکنی
ا.ت:چییییی...
ویو ا.ت
باور نمیشد یعنی چیی درسته اون جذابه و منم خیلی دوسش دارم ولی اون با مامانم ازدواج کرده نه من داشتم حرف میزدم که منو بوسید بزور هی هلش میدادم ولی من دربرابر اون یه شته هم نبودم
لبم رو گاز گرفت منم مجبور شدم همکاری کنم کم کم بعد از ۳ مین ولم کرد
ا.ت:تو چیکار کردی(داد)
تهیونگ:اگه سروصدا کنی بدترش میکنم
ا.ت:ولم کنننن(جیغ)
تهیونگ:اگه یه کلمه دیگه حرف بزنی من میدونم با تو
ا.ت:مگه تو چیکاره من....
تهیونگ: خب بهت گفتم یه کلمه دیگه حرف بزنی من میدونم و با تو و تو یه جمله گفتی پس مجازات میشی
ا،ت:چییییی
ویو ا.ت
تو یه حرکت منو به سمت تخت هل داد و خودش روم خیمه زد باورم نمیشه حتی یک ساعت هم از رفتن مامانم نگذشته بود افتاد روم و منو بوسید منم از شدت شوک هیچکاری نمیتونستم بکنم بعد از ۵ مین ولم کرد و رفت سراغ گردن جوری مارک های قرمز و بنفش میزاشت که حتما جاش تا یک ماه میموند
به ثانیه نکشید که لباس هام رو درآورد و.......
ویو فردا
با درد از خواب بیدار شدم و با یاد آوردی دیشب گریه ام گرفت بزور از جام بلند شدم و با درد به تهیونگ خیره شدم اون فوق العاده بود از هر نظر اون برق میزد اول هاش فکر میکردم که اون آدم رو مخیِ ولی کم کم خودم هم عاشقش شدم
شاید اگه یه جور دیگه با هم آشنا میشدیم تا الان ازواج کرده بودیم با تکون خوردن تهیونگ به خودم اومد
تهیونگ:کی بیدار شدی
ا.ت:همین چند دقیقه پیش
تهیونگ:به پیشنهادم فکر کردی
ا.ت:تو با مامانم ازدواج کردی نه من این کار ات هم جرم داره
تهیونک:ازدواج من و مامانت واقعی نیست
ا.ت:چیی....ایییییی
تهیونگ:حالت خوبه(نگران)
ا.ت:دلم دلم خیلی درد میکنه(گریه)
تهیونگ:صبر کن
ادامه دارد.....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۸.۸k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.