استاد تاریخ فا*کی ( part 27 )
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی 🖤📚
📚🖤 پارت 27 🖤📚
📚🖤 ادامه 🖤📚 :
+ اهم اهم خره بگوشی؟!
#خره بگوشه گراز کارتو بگو سرم بسیار شلوغه (😌)
+ عجبببببب چرا
#باید لباس بگیرم کلی کار دارم حیحی
+ زود زود بنال چرا چرا
#عاعا یادش رفت بهت بگه فردا شب یه پارتیای برادر شوهرم برای بچش داره میگیره حالا اینا بهونست میخواد یه دورهمیای داشته باشن ماهم میریم یعنی توهم میای چون باید میای چون من میگم به هر حال توهم باید با یکی جوش بخوری سینگل بدبخت (😌😌)
+ دخترهی کث... هوفففف من آرومم حالا من برات دارم دیگه فقط من ببینمت بزار تازه اون شوهرتم نشونت میدم چشم سفید
+ حالا ولش فعلا میخواستم بگم هعب جات عوض شده مامان بزرگ
#چی چرا برا چی کی همچین گوهی خورده اون مدیر پولی باز؟!
+ فشار نخور همو دیدیم همه چیرو برات تعریف میکنم فعلا میرم بای سرم درد میکنه باید برم خونه
#هییییییی باش موچچچچچ بای گوگولیم
+ بای
رفتم تو کلاس جلوی میزمو به سونگ گفتم
هوممم من امروز و میرم خونه حالم یکم خوب نیست بای
سونگ : اعااا بـ..باش فعلا بعدا میبینمت
رفتم دفتر مدیرو با هزار خواهش اجازشو گرفتم و از دانشگاه زدم بیرون و به سمت خونم راه افتادم ، عاااااا باید به فکر یه ماشین برای خودم باشم اینجوری پدرم واقعا در میاد. تو راه چند نوع قرص خواب گرفتمو رفتم خونه ، هومم دیدم جسی هم طبق معمول چرتشو داره میزنه لباسامو عوض کردمو به لیا پیام دادم که کافهی همیشگیمون همو ببینیم امروز ، گوشیمو روی ساعت چهار گذاشتمو روی تخت دراز کشیدم هومم هنوز ساعت یازده بود ، چرا زمان اینقدر دیر میگذره اههه احساس میکنم نمیتونم از چسی مراقبت کنم باید بدم لیا نگهش داره قبلا بهم پیشنخادشو داده بود اما.. اما دلم تنگ میشه هعییییییییییییییییی ولش میتونم همش بهش سر بزنم ، با همین حرفا و بحث با خودم چشمام بحث با خودم چشمام گرم شد و خواب رفتم.
حمایت فراموش نشه منتظر لایکا و کامنتاتون هستم🥺👋🏻🍧
"کیوی خشن 🥝🔪
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی 🖤📚
📚🖤 پارت 27 🖤📚
📚🖤 ادامه 🖤📚 :
+ اهم اهم خره بگوشی؟!
#خره بگوشه گراز کارتو بگو سرم بسیار شلوغه (😌)
+ عجبببببب چرا
#باید لباس بگیرم کلی کار دارم حیحی
+ زود زود بنال چرا چرا
#عاعا یادش رفت بهت بگه فردا شب یه پارتیای برادر شوهرم برای بچش داره میگیره حالا اینا بهونست میخواد یه دورهمیای داشته باشن ماهم میریم یعنی توهم میای چون باید میای چون من میگم به هر حال توهم باید با یکی جوش بخوری سینگل بدبخت (😌😌)
+ دخترهی کث... هوفففف من آرومم حالا من برات دارم دیگه فقط من ببینمت بزار تازه اون شوهرتم نشونت میدم چشم سفید
+ حالا ولش فعلا میخواستم بگم هعب جات عوض شده مامان بزرگ
#چی چرا برا چی کی همچین گوهی خورده اون مدیر پولی باز؟!
+ فشار نخور همو دیدیم همه چیرو برات تعریف میکنم فعلا میرم بای سرم درد میکنه باید برم خونه
#هییییییی باش موچچچچچ بای گوگولیم
+ بای
رفتم تو کلاس جلوی میزمو به سونگ گفتم
هوممم من امروز و میرم خونه حالم یکم خوب نیست بای
سونگ : اعااا بـ..باش فعلا بعدا میبینمت
رفتم دفتر مدیرو با هزار خواهش اجازشو گرفتم و از دانشگاه زدم بیرون و به سمت خونم راه افتادم ، عاااااا باید به فکر یه ماشین برای خودم باشم اینجوری پدرم واقعا در میاد. تو راه چند نوع قرص خواب گرفتمو رفتم خونه ، هومم دیدم جسی هم طبق معمول چرتشو داره میزنه لباسامو عوض کردمو به لیا پیام دادم که کافهی همیشگیمون همو ببینیم امروز ، گوشیمو روی ساعت چهار گذاشتمو روی تخت دراز کشیدم هومم هنوز ساعت یازده بود ، چرا زمان اینقدر دیر میگذره اههه احساس میکنم نمیتونم از چسی مراقبت کنم باید بدم لیا نگهش داره قبلا بهم پیشنخادشو داده بود اما.. اما دلم تنگ میشه هعییییییییییییییییی ولش میتونم همش بهش سر بزنم ، با همین حرفا و بحث با خودم چشمام بحث با خودم چشمام گرم شد و خواب رفتم.
حمایت فراموش نشه منتظر لایکا و کامنتاتون هستم🥺👋🏻🍧
"کیوی خشن 🥝🔪
۱۵.۶k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.