شکوه ها از دلبر نامهربان داریم ما

شِکوِه ها از دلبر نامهربان داریم ما
بر دل از هجران او آتشفشان داریم ما
حال ما داند هر آنکس دل رُبایش بی وفاست
کز چه صد غمنامه در اشک روان داریم ما
ریخت بر جان و دلم آوار بی مِهری او
زیر این ویرانه ها ؛ آه و فغان داریم ما
هر چه می کوشد مرا کتمان کند، بی فایده است
روی دل زخمی عمیق از او نشان داریم ما
بس که ناموزون و ناکوک است ساز همدلی
در بهاران هم نوای "شدخزان " داریم ما
ناامید از خویشتن در سنگلاخ زندگی
دست و دل محض دعا بر آسمان داریم
بس که بر زخمم نمک پاشیده دست روزگار
صد نمکدان شورِ دل، در شعر جان داریم ما
دیدگاه ها (۴)

شکسته ام برو...!از من دگرچه میخواهیاز آه سرد دل و بغض تر چ...

‍ ناز چَشم تو اگر قیمت صدها جان بودزخم های دلِ محزون مرا درم...

ای دل مرا ببخش! امیدت بر آب شددریای عشق در نظرت چون سراب شد ...

ای قلم امشب تو یاری کن کمیحس و حالم را بهاری کن کمیحرفهایی ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط