فیک : ددی مافیایی من
فیک : ددی مافیایی من
پارت : ۲۵
خدمتکارا : چشم اجوما
جیا : چشم اجوما
امیلی ویو :
اههههه این دختره یعنی همین خدمتکاره جدید که فکر کنم اسمش جیا بود چقدر رو مخه
ولی از حق نگذریم خیلی جذابه و از همین میترسم که مخه جیمینو بزنه ( عزیزم تو کجایی؟
خیلی وقته که مخشو زده 🗿👌)
باید یه کاری کنم که از اینجا اخراج بشه یا تنبیه بشه
ولی خب چیکار کنم ؟
اها فهمیدم صبحانش لوبیا میریزم و میگم که کاره جیا بوده
و تهیونگم که به لوبیا الرژی داره و حتما اونو از اینجا پرت میکنه بیرون
ولی چطور بهش ثابت کنم که کاره جیا بوده؟
( داشتم فکر میکردم که دیدم ادرینا یعنی دوسته صمیمیم که اونم خدمتکاره عمارته تهیونگ بود اومد کنارم و گفت)
ادرینا : امیلی.... امیلی
امیلی : هاا؟
چیه؟
ادرینا : داخله فکری
چیزی شده؟
امیلی : دارم فکر میکنم که چطور این دختره رو مخ یعنی جیا رو از عمارت بیرون کنم
ادرینا : اما برایه چی؟
امیلی : نگاه کن که چقدر خوشگله
میترسم که مخه جیمینو ببره
ادرینا : خب اره از خوشگلی که اره خیلی خوشگله
و امکانش خیلی زیاده که مخه جیمینو بزنه
ادرینا : خب الان میخوای چیکار کنی؟
امیلی : داخله صبحانه تهیونگ لوبیا بریزم و میدونی که...
ادرینا : تهیونگ به لوبیا الرژی داره
امیلی : افرین
ادرینا : خب چطور میخوای بهشون ثابت کنی که کاره اون دخترست؟
امیلی : دارم بهش فکر میکنم
امیلی : ..... اها فهمیدم که چیکار کنم
ادرینا : چیکار کنی؟
امیلی : داخله جیبه لباسش لوبیا میریزم
( چشمم به اون دختره یعنی جیا خورد دیدم که داشت غذا رو درست میکرد سریع رفتم پیشش و گفتم)
امیلی : چطوری؟
حالت خوبه؟
جیا : هـ ها؟
سـ سلام
امیلی : داری چیکار میکنی؟
جیا : دارم غذا درست میکنم
امیلی : چه خوب خب من برم
جیا : باشه
امیلی : بای
جیا : بای
( وقتی که جیا روشو برگردوند سریع چند دونه لوبیا داخله جیبش ریختم و رفتم پیشه ادرینا)
ادرینا : چی شد دختر؟
امیلی : لوبیا هارو ریختم داخله جیبش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت : ۲۵
خدمتکارا : چشم اجوما
جیا : چشم اجوما
امیلی ویو :
اههههه این دختره یعنی همین خدمتکاره جدید که فکر کنم اسمش جیا بود چقدر رو مخه
ولی از حق نگذریم خیلی جذابه و از همین میترسم که مخه جیمینو بزنه ( عزیزم تو کجایی؟
خیلی وقته که مخشو زده 🗿👌)
باید یه کاری کنم که از اینجا اخراج بشه یا تنبیه بشه
ولی خب چیکار کنم ؟
اها فهمیدم صبحانش لوبیا میریزم و میگم که کاره جیا بوده
و تهیونگم که به لوبیا الرژی داره و حتما اونو از اینجا پرت میکنه بیرون
ولی چطور بهش ثابت کنم که کاره جیا بوده؟
( داشتم فکر میکردم که دیدم ادرینا یعنی دوسته صمیمیم که اونم خدمتکاره عمارته تهیونگ بود اومد کنارم و گفت)
ادرینا : امیلی.... امیلی
امیلی : هاا؟
چیه؟
ادرینا : داخله فکری
چیزی شده؟
امیلی : دارم فکر میکنم که چطور این دختره رو مخ یعنی جیا رو از عمارت بیرون کنم
ادرینا : اما برایه چی؟
امیلی : نگاه کن که چقدر خوشگله
میترسم که مخه جیمینو ببره
ادرینا : خب اره از خوشگلی که اره خیلی خوشگله
و امکانش خیلی زیاده که مخه جیمینو بزنه
ادرینا : خب الان میخوای چیکار کنی؟
امیلی : داخله صبحانه تهیونگ لوبیا بریزم و میدونی که...
ادرینا : تهیونگ به لوبیا الرژی داره
امیلی : افرین
ادرینا : خب چطور میخوای بهشون ثابت کنی که کاره اون دخترست؟
امیلی : دارم بهش فکر میکنم
امیلی : ..... اها فهمیدم که چیکار کنم
ادرینا : چیکار کنی؟
امیلی : داخله جیبه لباسش لوبیا میریزم
( چشمم به اون دختره یعنی جیا خورد دیدم که داشت غذا رو درست میکرد سریع رفتم پیشش و گفتم)
امیلی : چطوری؟
حالت خوبه؟
جیا : هـ ها؟
سـ سلام
امیلی : داری چیکار میکنی؟
جیا : دارم غذا درست میکنم
امیلی : چه خوب خب من برم
جیا : باشه
امیلی : بای
جیا : بای
( وقتی که جیا روشو برگردوند سریع چند دونه لوبیا داخله جیبش ریختم و رفتم پیشه ادرینا)
ادرینا : چی شد دختر؟
امیلی : لوبیا هارو ریختم داخله جیبش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۸.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.