فیک : ددی مافیایی من
فیک : ددی مافیایی من
پارت : ۲۳
اجوما : اینو بگم که ارباب گفتن که تو باید خدمتکاره عمارت باشی
جیا : اره اجوما خودم میدونم
اجوما : اوهوم
جیا : خب الان باید از کی شروع کنم؟
اجوما : فردا صبح ساعته پنجه صبح چون باید برایه ارباب صبحانه درست کنی و باید قبل از اینکه بیدار بشه صبحانش حاضر باشه
جیا : اهان
جیا : و ساعته چند میخوابیم؟
اجوما : یک و نیم یا دوعه شب
جیا : اما اینطور که نمیشه خیلی کم میخوابیم
اجوما : اره ولی ما خدمتکارا بهش عادت کردیم و تو هم باید بهش عادت کنی!
جیا : اوهوم
اجوما : خب من برم که تو بخوابی
جیا : باشه
اجوما : خداحافظ دخترم شبت بخیر
جیا : خداحافظ اجوما شبه تو هم بخیر
( اجوما رفت بیرون و من دارز کشیدم رویه تخت و رفتم داخله فکر)
جیا : اخه چرا من انقدر بدبختم؟
( من از همون موقعی که به دنیا اومدم بدخت بودم
اون از موقعی که پیشه مامان و بابا و هیونجین بودم
که ازم بدشون میومد و بابام
همه یه مال و ثروتشو به اسمه هیونجین زد و به من حتا زره ایی اهمیت نمیدادن و انگار که نه انگار دخترشون بودم
اینم از الان که تهیونگ دزدیدم و اوردم اینجا
اول با شلاغ زدم
بعد بهم ت*ج*ا*و*ز کرد
و الانم که منو خدمتکاره عمارتش کرده )
( ولی من الان خوشحال تر از موقعی ام که خونه بابام و پیشه هیونجین بودم)
( اینجا واقعا خیلی خوبید خوبه!)
ادمایه اینجا خیلی بهترن مخصوصا پسرا ( اعضارو میگه)
اونا خیلی خوبن!
جیمین و جین
اونا رو حتا از هیونجین هم بیشتر دوست دارم!
با اینکه فقط یکی دو روزه که میشناسمشون ولی مثله برادرامن ( منظورش اعضاست)
و تهیونگ
اون خیلی سرده ولی فکر کنم بخاطره خیانتیه که بهش شده!
جیا : اهههه جیااا
تو چته؟
بگیر بخواب دیگه ساعته پنجه صبح باید بری عمارتو تمیز کنی و برایه اون اربابشون صبحانه درست کنی که بخوره
( ولی خب من دست پختم خیلی خوبه!
مطمئنن از دستپختم خوشش میاد!)
( چشمامو بستم و کم کم چشمام گرم شد و خوابیدم)
( پرشه زمانی به صبح)
جیا ویو :
صبح با صدا زدنایه اجوما از خواب بیدار شدم
جیا : چیه اجوما؟
اجوما : بلند شو دختر بیا صبحانرو درست کن
جیا : اوفففففف بیا اجوما بیدار شدم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت : ۲۳
اجوما : اینو بگم که ارباب گفتن که تو باید خدمتکاره عمارت باشی
جیا : اره اجوما خودم میدونم
اجوما : اوهوم
جیا : خب الان باید از کی شروع کنم؟
اجوما : فردا صبح ساعته پنجه صبح چون باید برایه ارباب صبحانه درست کنی و باید قبل از اینکه بیدار بشه صبحانش حاضر باشه
جیا : اهان
جیا : و ساعته چند میخوابیم؟
اجوما : یک و نیم یا دوعه شب
جیا : اما اینطور که نمیشه خیلی کم میخوابیم
اجوما : اره ولی ما خدمتکارا بهش عادت کردیم و تو هم باید بهش عادت کنی!
جیا : اوهوم
اجوما : خب من برم که تو بخوابی
جیا : باشه
اجوما : خداحافظ دخترم شبت بخیر
جیا : خداحافظ اجوما شبه تو هم بخیر
( اجوما رفت بیرون و من دارز کشیدم رویه تخت و رفتم داخله فکر)
جیا : اخه چرا من انقدر بدبختم؟
( من از همون موقعی که به دنیا اومدم بدخت بودم
اون از موقعی که پیشه مامان و بابا و هیونجین بودم
که ازم بدشون میومد و بابام
همه یه مال و ثروتشو به اسمه هیونجین زد و به من حتا زره ایی اهمیت نمیدادن و انگار که نه انگار دخترشون بودم
اینم از الان که تهیونگ دزدیدم و اوردم اینجا
اول با شلاغ زدم
بعد بهم ت*ج*ا*و*ز کرد
و الانم که منو خدمتکاره عمارتش کرده )
( ولی من الان خوشحال تر از موقعی ام که خونه بابام و پیشه هیونجین بودم)
( اینجا واقعا خیلی خوبید خوبه!)
ادمایه اینجا خیلی بهترن مخصوصا پسرا ( اعضارو میگه)
اونا خیلی خوبن!
جیمین و جین
اونا رو حتا از هیونجین هم بیشتر دوست دارم!
با اینکه فقط یکی دو روزه که میشناسمشون ولی مثله برادرامن ( منظورش اعضاست)
و تهیونگ
اون خیلی سرده ولی فکر کنم بخاطره خیانتیه که بهش شده!
جیا : اهههه جیااا
تو چته؟
بگیر بخواب دیگه ساعته پنجه صبح باید بری عمارتو تمیز کنی و برایه اون اربابشون صبحانه درست کنی که بخوره
( ولی خب من دست پختم خیلی خوبه!
مطمئنن از دستپختم خوشش میاد!)
( چشمامو بستم و کم کم چشمام گرم شد و خوابیدم)
( پرشه زمانی به صبح)
جیا ویو :
صبح با صدا زدنایه اجوما از خواب بیدار شدم
جیا : چیه اجوما؟
اجوما : بلند شو دختر بیا صبحانرو درست کن
جیا : اوفففففف بیا اجوما بیدار شدم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۸.۶k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.