بازی مرگ و زندگی

( بازی مرگ و زندگی )
پارت ۷


ری گیری کردیم همه دخترا دایره رو زدن جز من ... فقط میترسیدم و میخواستم برگردم !
تنها نشسته بودم و سعی میکردم آروم باشم 😶‍🌫️
جولیت : املی ؟ حالت خوبه ( اومد کنارم نشست )
من : آ ... آره ! من خوبم ... تو برو من میام !
جولیت : مطمئنی ؟ خب ... فکر نکنم حالت خوب باشه !!!
من : خب ... راستش من ... من میترسم ! شما نمیترسی ؟
جولیت : نه ! خیلی زیاد نه ... ما هوای همو داریم مگه نه ؟ آروم باش ... ( جولیت آروم بلند شد و دستش رو دراز کرد )
دستم رو دراز کردم و دستم رو گرفت و آروم لبخند زد ، سرخ شدم ! برای اولین بار یکی بهم اهمیت داد ! نمی‌دونستم گریه کنم یا بخندم ✨
از اونور مایلی داد زد : جولیت ! املی ! بیاین اینجا ...
جولیت : بریم !
من : ب‍ ... باشه !
رفتیم پیش بقیه 💗
مایلی : خب ... حالا چی ؟
لونا : نمی‌دونم !
من : بنظرتون بازی بعدی چیه ؟
هونگ می : هرچی باشه ... ما با هم هستیم و هوای هم دیگه رو داریم 😊
و همگی خندیدیم 😆
📢 : تا پنج دقیقه دیگه چراغ ها خاموش میشه !!!
هانا : بریم بخوابیم !!!
آترین : من که خوابم نمیاد ( خمیازه )
روشان : نه اصلا خوابت نمیاد 😑
جی وو : دروغگوی خوبی نیستی 🤭
بعدش همه رفتیم رو تختهامون و خوابیدیم !!!

ادامه دارد 🩷
دیدگاه ها (۱۲)

( بازی مرگ و زندگی )پارت ۸داشتم خواب میدیم تو یک خواب ترسناک...

( بازی مرگ و زندگی )پارت ۹ گروه دوم ما بودیم ...هانا : بریم ...

کسایی که توی رمانن ... لطفاً توی پیوی جواب سوالاتم رو بدین ....

بنظرتون نقاشی های اتاقم رو بکنم ؟ جز اون شیر کاکائو هه ... خ...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁴⁷رفتیم بیرون.....-بریم...+کجا؟-بریم بی...

P¹⁴+ نمی خوای بری عروسی - خوب چی بپوشم+ برو یه لباس درست و ح...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۲# جیمین : چرا انقدر ذوق داری بریم خون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط