بازی مرگ و زندگی
( بازی مرگ و زندگی )
پارت ۸
داشتم خواب میدیم تو یک خواب ترسناکم ... چشمام رو باز کردم 👀
خواب نبود ... جولیت بالا سرم برم بود !
ترسیدم !!! از جام پریدم و گفتم : جولیت ؟ بقیه کجان ؟
جولیت : بریم بازی ... خواب موندی .... من منتظر موندم الان در رو میبندند زود !!!
من : ببخشید ... واقعا دست خودم نیست کی بیدار شم 😓
جولیت محکم منو کشید ... برد تو راهرو ها ...
هنوز همه تو راهرو بودن ...
هونگ می : بیدار شدی املی 😃
من : واقعا ببخشید !
مایلی : مشکلی نیست 😌
رسیدیم به بازی بعدی ...
📢 : به گروه های پنج نفره تقسیم شید ...
من : ما خیلی بیشتریم !!!
جولیت : منو املی وو لونا و مایلی و هانا با همیم !
روشان و آترین و یونا و رایا و جی وو با هم رفتند ...
یونا : صبر کن ؟ شدو و هیونگ می چی ؟
شدو : ما یه گروه دیگه پیدا میکنیم ! ( و محکم دست هیونگ می رو گرفت و رفتند )
📢 : بازی شروع شد !!! گروه اول بیاین برای بازی ...
گروه اول که اصلا نمیشناختیمشون رفتند جلو 🫣
📢 : شما باید برای بردن بازی از ۵ مرحله بگذرید 😶🌫️
بلندگو بازی رو توضیح داد و بعد گروه اول کنار هم ایستادن و پاهاشون رو به هم بستند ...
داشتند با هم حرف میزدند و بلندگو بازی رو شروع کرد !
حرکت کردن ولی چون هماهنگ نبودن همش میوفتادن ...
جولیت : .... اگه ما اینجوری پیش بریم زمانمون کم میاد ...
من : آره ...
📢 : بازی اول داکچی !!!
یکی شون بازی کرد سه بار اشتباه کرد ولی بعد توانست !
۴ دقیقه مونده !
حرکت کردن و لی یکدفعه یکیشون پاش پیچ خورد و افتاد و همه شون همراهش خوردن زمین !!!
۳ دقیقه !
بلند شدن ولی هنوز هم غیر مرتب میرفتند ...
📢 : بازی دوم ، پرتاب سنگ 🪨
سنگ رو پرت کردند ولی نخورد ...
ماسک پوش : دوباره اون سنگ رو بیارید ...
۲ دقیقه مونده 🫣
اونا بجای اینکه برن سنگ رو بیارن فقط اعتراض میکردند ....
۱ دقیقه مونده ...
بلاخره حرکت کردند ولی متاسفانه ....
وقت تموم شد 😶🌫️
صدای تیر اونقدر بلند بود که از ترس گوش هام رو گرفتم و خم شدم پایین 😣
جولیت : حالت خوبه ؟؟؟
من فقط گوشم رو گرفته بودم و جواب جولیت رو ندادم 😑
مایلی : املی ؟
لونا : حالت خوبه املی ؟؟؟
من : آ .... آره !
📢 : گروه بعدی !
ادامه دارد 🩷
( از این پارت خوشم نمیاد 😑 ریدم )
پارت ۸
داشتم خواب میدیم تو یک خواب ترسناکم ... چشمام رو باز کردم 👀
خواب نبود ... جولیت بالا سرم برم بود !
ترسیدم !!! از جام پریدم و گفتم : جولیت ؟ بقیه کجان ؟
جولیت : بریم بازی ... خواب موندی .... من منتظر موندم الان در رو میبندند زود !!!
من : ببخشید ... واقعا دست خودم نیست کی بیدار شم 😓
جولیت محکم منو کشید ... برد تو راهرو ها ...
هنوز همه تو راهرو بودن ...
هونگ می : بیدار شدی املی 😃
من : واقعا ببخشید !
مایلی : مشکلی نیست 😌
رسیدیم به بازی بعدی ...
📢 : به گروه های پنج نفره تقسیم شید ...
من : ما خیلی بیشتریم !!!
جولیت : منو املی وو لونا و مایلی و هانا با همیم !
روشان و آترین و یونا و رایا و جی وو با هم رفتند ...
یونا : صبر کن ؟ شدو و هیونگ می چی ؟
شدو : ما یه گروه دیگه پیدا میکنیم ! ( و محکم دست هیونگ می رو گرفت و رفتند )
📢 : بازی شروع شد !!! گروه اول بیاین برای بازی ...
گروه اول که اصلا نمیشناختیمشون رفتند جلو 🫣
📢 : شما باید برای بردن بازی از ۵ مرحله بگذرید 😶🌫️
بلندگو بازی رو توضیح داد و بعد گروه اول کنار هم ایستادن و پاهاشون رو به هم بستند ...
داشتند با هم حرف میزدند و بلندگو بازی رو شروع کرد !
حرکت کردن ولی چون هماهنگ نبودن همش میوفتادن ...
جولیت : .... اگه ما اینجوری پیش بریم زمانمون کم میاد ...
من : آره ...
📢 : بازی اول داکچی !!!
یکی شون بازی کرد سه بار اشتباه کرد ولی بعد توانست !
۴ دقیقه مونده !
حرکت کردن و لی یکدفعه یکیشون پاش پیچ خورد و افتاد و همه شون همراهش خوردن زمین !!!
۳ دقیقه !
بلند شدن ولی هنوز هم غیر مرتب میرفتند ...
📢 : بازی دوم ، پرتاب سنگ 🪨
سنگ رو پرت کردند ولی نخورد ...
ماسک پوش : دوباره اون سنگ رو بیارید ...
۲ دقیقه مونده 🫣
اونا بجای اینکه برن سنگ رو بیارن فقط اعتراض میکردند ....
۱ دقیقه مونده ...
بلاخره حرکت کردند ولی متاسفانه ....
وقت تموم شد 😶🌫️
صدای تیر اونقدر بلند بود که از ترس گوش هام رو گرفتم و خم شدم پایین 😣
جولیت : حالت خوبه ؟؟؟
من فقط گوشم رو گرفته بودم و جواب جولیت رو ندادم 😑
مایلی : املی ؟
لونا : حالت خوبه املی ؟؟؟
من : آ .... آره !
📢 : گروه بعدی !
ادامه دارد 🩷
( از این پارت خوشم نمیاد 😑 ریدم )
- ۲.۴k
- ۰۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط