you will be yours🍷
you will be yours🍷
_:انقد ولت کردم اینطوری
جیمین:اهوم اصلا برای چی اومدین اینجا
=:اومدیم بگیم که برای فردا که تولد داریم برنامه ریزی میکنیم
جیمین:😂😂
_:چیز خنده داری گفت؟
جیمین:نه خب برنامه ریزی چی
=:دخترم میخواد برات تولد بگیره گفتم که برین خرید امروز
جیمین:اوفففف خب کارتون تموم شد برین حالا
رفتن بیرون
ویو جیمین
وقتی بابام زد در گوشم ات اومد ازم دفاع کرد حس خیلی خوبی گرفتم من باید هرجوری شده بهش اعتراف کنم فاک باید برم با اون یونا خر خرید کنم پاشدم از اتاق زدم بیرون رفتم سمت اتاق ات
ویو ات
وقتی زد در گوش جیمین واقعا عصبانی شدم احمق رومخ انگار جیمین عروسک خیمه شب بازیشه در اتاقم زده شد
جیمین:ات میگم میخوام برم خرید توهم باید بیای نگو نمیشه نمی خوام چون تنبیهت میکنم اونم بد حالا پاشو بیا
ات:جیمین من کلی پرونده مونده امضا کنم
جیمین:مهم نیست پاشو بیا
ات:باش
کیفشو برداشت سمت عمارت جیمین رفتن پیدا شدن نگهبان در ماشین باز کردن رفتن داخل خونه که(مامان جیمین +مامان یونا√نشون میدم)
+:پسر گلم خوش اومدی این خانم خوشگل کیه
یونا:منشیشه جیمین عزیزم اینو برای چی اوردی اینجا
جیمین:جمله همیشگی به توچه (گایز توی عمارت الان مامان بابای جیمین و مامان بابای یونا عمه جیمین خاله یونا هستن خاله یونا*عمه جیمین!نشون میدم)
√:جیمین این چه طرز صحبت کردن با همسرت جلو جمع
+:ایششش بگذریم دخترم بیا بشین بگم اجوما چای شیرینی بیاره برات
ات:نه ممنون
+:اهه بیا جیمین زشته بگو بیاد
جیمین:بیا بریم بشینیم ات بغل جیمین میشینه
√:خب دختر جون از خودت بگو بیینم
ات:مثلا چی؟
√:چند سالته خانوادت کجا هستن چه رشته ای خوندی
ات:22سالمه خانواده ندارم رشته ای طراحی لباس خوندم
√:پس خانوادت ولت کردن اینطوری شدی
ات:خانوادم توی بمب گذاری تو خونمون مردن
=:فک کنم نه نه بابات قبله اینکه برن تو گور بهت ادب یاد ندادن
جیمین: اقای لی فک کنم نه نه بابای شما بهتون ادب یاد ندادن که با کسی خانوادشو از دست داده اینطوری نباید صحبت کرد
_:جیمین
جیمین:خب اومدیم یونا رو برداریم بریم خرید پاشو بریم
یونا:باشه
میرن سوار ماشین میشن میرن اون پاساژی که دیروز ات جیمین رفته بودن
!:واقعا دختر زیبایی بود
*:چیش زیبا بود اصلا ادب نداشت
+:بهتر پشت سر کسی اینطور صحبت نکنیم زشته
√:چه زشتی اتفاقا حقشه معلوم نیست از کجا پیدا شده
_:من میرم تو اتاقم استراحت کنم راه طولانی داشتیم امروز
+:برو عزیزم
رسیدن پاساژ رفتن مغازه لوازم کودک که میفروشن لباس خریدن با عروسک یونان رفت دوتا لباس برای خودش خرید
یونا:عشقم تو چیزی برای خرید نمی خوای بیا بریم کت شلوار بخریم
جیمین:ات نظر تو چیه
ات:نظری ندارم اما بری بخری بهتر فردا شب چیزای نو بپوشی
جیمین:باشه بریم
میرن جیمین یه کت شلوار انتخاب میکنه میره تن بزنه
یونا:منو ببین تو براچی انقد به جیمین میچسبی
ات:من به جیمین میچسبم
یونا:نه من
ات:چرا باید بچسبم
یونا:منو شوهرم اومدیم خرید تو برای چی اومدی
ات:منم دلم نمی خواست بیامو قیافه تورو ببینم جیمین اصرار کرد دلم نیومد بهش نه بگم
یونا:خجالت خوب چیزیه
ات:که تو نداری
یونا:میزنمت صدای خر بدیا
ات:شرمنده من صدای تو رو نمی تونم در بیارم
جیمین میاد بیرون یونا میره گردن جیمین میگیره
یونا:عشقم واقعا جذاب شدی
جیمین:باشه بیا این ور
ات نظرت چیه
ات:مهشر شدی
جیمین:همینو برمیداریم
از مغازه میرن بیرون
جیمین:ات مطمعنی چیزی نمی خوای
ات:دیروز لباس خریدم برم کیف کفش بخرم
جیمین:باشه بریم
میرن کیف کفش مشکی میگیرن که جیمین حساب میکنه یونا پاره میشه
جیمین:ات جواهر داری یا بریم بخریم
ات:اره دارم
جیمین:بیا بریم یکی بخریم
یونا:عمممم جیمین ولش کن شاید نمی خواد
جیمین:تو دخالت نکن
بیا بریم بخریم
میرن میخرن یه گردن بند
ات میزان خونه میرن عمارت
یونا:جیمین (با داد)
جیمین:چته
یونا:چرا برای اون دختر خرید کردی ها(باداد)
جیمین:اخه من نمی فهمم برای منشیم چیزی بگیرم باید از کسی اجازه بگیرم(باداد)
یونا:دوستش داری اره
جیمین:ببند دهنتو
یونا:گفتم دوستش داری
جیمین بدون هیچ حرفی میره تو اتاق مامان یونا میاد پایین
√:یونا چیشده
یونا:رفتیم خرید جیمین برای اون دختره هم کیف خرید هم کفش هم گردنبند خرید بعد برای من هیچی(کون غورباقه چرا برا تو چیزی بگیره ها؟ اه اه کثیف🗿🖕🏻)
√:شوخی میکنی ......
_:انقد ولت کردم اینطوری
جیمین:اهوم اصلا برای چی اومدین اینجا
=:اومدیم بگیم که برای فردا که تولد داریم برنامه ریزی میکنیم
جیمین:😂😂
_:چیز خنده داری گفت؟
جیمین:نه خب برنامه ریزی چی
=:دخترم میخواد برات تولد بگیره گفتم که برین خرید امروز
جیمین:اوفففف خب کارتون تموم شد برین حالا
رفتن بیرون
ویو جیمین
وقتی بابام زد در گوشم ات اومد ازم دفاع کرد حس خیلی خوبی گرفتم من باید هرجوری شده بهش اعتراف کنم فاک باید برم با اون یونا خر خرید کنم پاشدم از اتاق زدم بیرون رفتم سمت اتاق ات
ویو ات
وقتی زد در گوش جیمین واقعا عصبانی شدم احمق رومخ انگار جیمین عروسک خیمه شب بازیشه در اتاقم زده شد
جیمین:ات میگم میخوام برم خرید توهم باید بیای نگو نمیشه نمی خوام چون تنبیهت میکنم اونم بد حالا پاشو بیا
ات:جیمین من کلی پرونده مونده امضا کنم
جیمین:مهم نیست پاشو بیا
ات:باش
کیفشو برداشت سمت عمارت جیمین رفتن پیدا شدن نگهبان در ماشین باز کردن رفتن داخل خونه که(مامان جیمین +مامان یونا√نشون میدم)
+:پسر گلم خوش اومدی این خانم خوشگل کیه
یونا:منشیشه جیمین عزیزم اینو برای چی اوردی اینجا
جیمین:جمله همیشگی به توچه (گایز توی عمارت الان مامان بابای جیمین و مامان بابای یونا عمه جیمین خاله یونا هستن خاله یونا*عمه جیمین!نشون میدم)
√:جیمین این چه طرز صحبت کردن با همسرت جلو جمع
+:ایششش بگذریم دخترم بیا بشین بگم اجوما چای شیرینی بیاره برات
ات:نه ممنون
+:اهه بیا جیمین زشته بگو بیاد
جیمین:بیا بریم بشینیم ات بغل جیمین میشینه
√:خب دختر جون از خودت بگو بیینم
ات:مثلا چی؟
√:چند سالته خانوادت کجا هستن چه رشته ای خوندی
ات:22سالمه خانواده ندارم رشته ای طراحی لباس خوندم
√:پس خانوادت ولت کردن اینطوری شدی
ات:خانوادم توی بمب گذاری تو خونمون مردن
=:فک کنم نه نه بابات قبله اینکه برن تو گور بهت ادب یاد ندادن
جیمین: اقای لی فک کنم نه نه بابای شما بهتون ادب یاد ندادن که با کسی خانوادشو از دست داده اینطوری نباید صحبت کرد
_:جیمین
جیمین:خب اومدیم یونا رو برداریم بریم خرید پاشو بریم
یونا:باشه
میرن سوار ماشین میشن میرن اون پاساژی که دیروز ات جیمین رفته بودن
!:واقعا دختر زیبایی بود
*:چیش زیبا بود اصلا ادب نداشت
+:بهتر پشت سر کسی اینطور صحبت نکنیم زشته
√:چه زشتی اتفاقا حقشه معلوم نیست از کجا پیدا شده
_:من میرم تو اتاقم استراحت کنم راه طولانی داشتیم امروز
+:برو عزیزم
رسیدن پاساژ رفتن مغازه لوازم کودک که میفروشن لباس خریدن با عروسک یونان رفت دوتا لباس برای خودش خرید
یونا:عشقم تو چیزی برای خرید نمی خوای بیا بریم کت شلوار بخریم
جیمین:ات نظر تو چیه
ات:نظری ندارم اما بری بخری بهتر فردا شب چیزای نو بپوشی
جیمین:باشه بریم
میرن جیمین یه کت شلوار انتخاب میکنه میره تن بزنه
یونا:منو ببین تو براچی انقد به جیمین میچسبی
ات:من به جیمین میچسبم
یونا:نه من
ات:چرا باید بچسبم
یونا:منو شوهرم اومدیم خرید تو برای چی اومدی
ات:منم دلم نمی خواست بیامو قیافه تورو ببینم جیمین اصرار کرد دلم نیومد بهش نه بگم
یونا:خجالت خوب چیزیه
ات:که تو نداری
یونا:میزنمت صدای خر بدیا
ات:شرمنده من صدای تو رو نمی تونم در بیارم
جیمین میاد بیرون یونا میره گردن جیمین میگیره
یونا:عشقم واقعا جذاب شدی
جیمین:باشه بیا این ور
ات نظرت چیه
ات:مهشر شدی
جیمین:همینو برمیداریم
از مغازه میرن بیرون
جیمین:ات مطمعنی چیزی نمی خوای
ات:دیروز لباس خریدم برم کیف کفش بخرم
جیمین:باشه بریم
میرن کیف کفش مشکی میگیرن که جیمین حساب میکنه یونا پاره میشه
جیمین:ات جواهر داری یا بریم بخریم
ات:اره دارم
جیمین:بیا بریم یکی بخریم
یونا:عمممم جیمین ولش کن شاید نمی خواد
جیمین:تو دخالت نکن
بیا بریم بخریم
میرن میخرن یه گردن بند
ات میزان خونه میرن عمارت
یونا:جیمین (با داد)
جیمین:چته
یونا:چرا برای اون دختر خرید کردی ها(باداد)
جیمین:اخه من نمی فهمم برای منشیم چیزی بگیرم باید از کسی اجازه بگیرم(باداد)
یونا:دوستش داری اره
جیمین:ببند دهنتو
یونا:گفتم دوستش داری
جیمین بدون هیچ حرفی میره تو اتاق مامان یونا میاد پایین
√:یونا چیشده
یونا:رفتیم خرید جیمین برای اون دختره هم کیف خرید هم کفش هم گردنبند خرید بعد برای من هیچی(کون غورباقه چرا برا تو چیزی بگیره ها؟ اه اه کثیف🗿🖕🏻)
√:شوخی میکنی ......
۱۳.۶k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.