پارت

پارت : ۳۹

فلش بک به جلو

ویو جنی :
خوب خوب الان ما توی تعطیلاتیم من با دخترا رفتیم امریکا و پسراهم هرکدوم رفتن خونه خودشون هنوز با پسرا در ارتباطیم و همه چی خوبه قرار شده امروز ظهر بریم سئول و شب هم با پسرا قرار داریم
همه قراره بریم خونه تهیونگ ، دلم خیلی براش تنگ شده
لیسا : جنییییییی!
جنی : چته ؟
لیسا : سه ساعته دارم صدات میکنم
جنی : خوب کارت ؟
لیسا : سلام
جنی : نگاهی ترسناک
لیسا : چیه ؟ منو رزی تازه از خونه هامون امدیم ، رزی امد دنبالم و منم امد که ای کاش نمیومدم
جنی : هیی اونی حالا ناراحت نباش (بغلش کرد)
جیسو : بچه ها اماده شید بریم فرودگاه
جنی : مگه ظهر نبود الان صبحه
رزی : اره میدونیم بیلیت افتاد جلو
لیسا : اونیی سریع لباس بپوش منو رزی که اماده ایم
رزی : جیسو تو هم بپوش بریم
ویو رزی :
من نرفتم خونه میترسیدم دوباره اذیتم کنن
خانواده منو لیسا و جنسو باهم شریک یه شرکت معماری توی امریکا دارن
و مامان منم جزءو هیت مدیره هس و سر پول با پدرم دعوا کرد و پدر منم طلاق گرفت و مامانم روانی شد و عقده هاشو سر من و داداشم فیلیکس میریخت این قضیه مال ۵ سالگی منه و فیلیکس چون بزرگ تر بود سعی میکرد مامانم خیلی منو نزاره
خلبان : مسافران گرامی ، پرواز شما به پایان رسید ، سفر خوشی را برایتان ارزو مندیم
ویو جیسو :
بعد از رسیدن به خونه پسرا امدن دنبالمون و پایین با دوتا ماشین منتظرمون بودن ماهم شیتان پیتان کردیم و رفتیم (استایل ها عکس بعدی )
راوی : دخترا سوار شدن ، لیزکوک و رزمین باهم ، جینسو و تهنی هم باهم ، دخترا عقب پسرا جلو
رزی : خیلی دلم تنگ شده بود
جیمین : منم
کوک : مادمازل نمیخوای چیزی بگی ؟
لیسا : والا چی بگم ، بدون ما خوش گذشت ؟
کوک : افتضاح (ناراحت)
جیمین : خوب چون ایو هی عشقشو تهدید میکرد (زیرلب اما جوری که همه بشنون )
کوک : هیی ببند
جیمین : من که چیزی نگفتم
لیسا : ایو کیو تهدید کرده ؟ (داد)
کوک : ... .
لیسا : باشه نگو ، من که میدونم چیکارت کنم
_________
جنی : عشقم کی میرسیم ؟ ، خسته شدم
تهیونگ : الان میرسیم عروسکم
(جین به تهیونگ خیلی بد نگاه کرد و نیشخند زد)
جیسو : چیه جین ؟
جین : اممم هیچی قشنگم
جنی : هییی چرا بهش اینجوری نگاه میکنی ؟
جین : تاحالا به کسی نگفته بود عروسک
جیسو : عه وا مگه چشه
(جین جریان عروسک و مادر ته و برای جیسو تعریف کرد)
ته : رسیدیم اخویو جنی : با بچها نشستیم اسم فامیل بازی کردیم خیلییی خوش گذشت جاتون خالی
ته : بچها ایفون زنگ میخوره‌ فکر کنم شام امادس
راوی : دخترا شروع به چیدن سفره کردن و پسرا هم شام و اوردن
ویو لیسا :
دور میز گردی که توی حال پذیرایی بود نشستیم زوج‌ها پیش هم نشستیم همین جوری داشتم غذا میخوردم که یه دفعه حس عجیبی به پایین تنم دست داد (مور مورش شد )
دیدگاه ها (۱۲)

عروسکم

مهم

تیزر دختر جهنمی

عروسکم

بهترین دوستی ها پارت ۲و شروع کرد به فیزیک درس دادن زنگ تفریح...

دختر جهنمی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط