(پارت ۸)
(پارت ۸)
جین: ادبت میکنم.
به به همین و کم داشتیم. کم مشکل داشتیم تو هم اضافه شدی . ای خدااااااااا
حالا یکی نیست بیاد به من بگه تو نمیشه حداقل اینجا زبونتو نگه داری؟ (زبونتو نگه دار) چی میگی تو. (خودت گفتی یکی بیاد بهت بگه زبونتو نگه دار منم گفتم) برو گمشو (راه رو بلدم) خفه شو (مگه لالم) ببند (زیپ نداره) وای وجدان تورو ارواح ننت ول کن. (خخخخ حقته تا تو باشی با من در نیوفتی)
وقتی به خودم اومد که دیگه کسی داخل آشپز خونه به غیر از خودم نبود.
بیا خواستیم یه چی بخوریم که اونم کوفتمون شد. ولی به هر حال من هنو گشنمه.
حدود یه ساعت داشتم میلومبوندم. بعد اومدم بیرون از آشپز خونه و به اون اتاق کی توش بودم رفتم. درو که باز کردم پام به یچی گير کرد و......
هیچی با مخ رفتم تو زمین. چیه فکر کردین الان یه پرنس با اسب سفید میاد منو میگیره نه ما ازین شانسا نداریم.
با درد از روی زمین پا شدم و درو بستم و به سمت تخت رفتم. یکم اطرافم رو نگاه کردم. ولی خودمونیما اتاق خوشگل ولی ساده ایه. (خوشگلیشم تو همون سادگیشه) بالاخره با این حرفت موافقم. (چه عجب) همینی که هست.
همون طور که داشتم اتاق رو دید میزدم خوابم برد.
"جین"
در حال برگشتن از ماموریتی بودیم که جونگ کوک بهمون داده بود که نزدیکای عمارت بودیم که من.....
جین: ادبت میکنم.
به به همین و کم داشتیم. کم مشکل داشتیم تو هم اضافه شدی . ای خدااااااااا
حالا یکی نیست بیاد به من بگه تو نمیشه حداقل اینجا زبونتو نگه داری؟ (زبونتو نگه دار) چی میگی تو. (خودت گفتی یکی بیاد بهت بگه زبونتو نگه دار منم گفتم) برو گمشو (راه رو بلدم) خفه شو (مگه لالم) ببند (زیپ نداره) وای وجدان تورو ارواح ننت ول کن. (خخخخ حقته تا تو باشی با من در نیوفتی)
وقتی به خودم اومد که دیگه کسی داخل آشپز خونه به غیر از خودم نبود.
بیا خواستیم یه چی بخوریم که اونم کوفتمون شد. ولی به هر حال من هنو گشنمه.
حدود یه ساعت داشتم میلومبوندم. بعد اومدم بیرون از آشپز خونه و به اون اتاق کی توش بودم رفتم. درو که باز کردم پام به یچی گير کرد و......
هیچی با مخ رفتم تو زمین. چیه فکر کردین الان یه پرنس با اسب سفید میاد منو میگیره نه ما ازین شانسا نداریم.
با درد از روی زمین پا شدم و درو بستم و به سمت تخت رفتم. یکم اطرافم رو نگاه کردم. ولی خودمونیما اتاق خوشگل ولی ساده ایه. (خوشگلیشم تو همون سادگیشه) بالاخره با این حرفت موافقم. (چه عجب) همینی که هست.
همون طور که داشتم اتاق رو دید میزدم خوابم برد.
"جین"
در حال برگشتن از ماموریتی بودیم که جونگ کوک بهمون داده بود که نزدیکای عمارت بودیم که من.....
۲.۲k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.