ارمی فداکار
ارمی فداکار
پارت ۳۶
از دید یونجی :
یه هفته ای که پیش اعضا بودم تموم شد و امروز باید از پیششون میرفتم
این یه هفته همشون حواسشون بهم بود
یونگی بهم جاهایی که توی آهنگا مشکل داشتم رو گفت و باهام تمرین کرد
جیمین و جیهوپ هم باهام رقص کار کردن
با نامجون باهم کتاب میخوندیم
با جین آشپزی میکردیم
با تهیونگ و جونگ کوک پلی استیشن بازی میکردیم
خلاصه توی این یه هفته باهاشون خیلی اوکی شدم ولی یه مشکلی این وسط هست که دیگه نمیبینمشون
باورم نمیشه یه هفته عین برق و باد گذشت
راستی قضیه خونه هم نتونستم یه خونه برای خودم پیدا کنم اه
باید از فردا دوباره برم پرورشگاه چون یه هفته مرخصیمم تموم شده
بگذریم
زیپ چمدونم رو بستم و رفتم دم در
با همشون خدافظی کردم و یه بغل کوتاه کردمشون
در آخر تعظیمی کردم و گفتم : یه هفته زندگی کردن با شما خیلی برام ارزشمنده هیچ وقت از یادم نمیره
من حتی توی خوابم هم نمیدیدم که با شما توی یک خونه برای مدت یه هفته زندگی کنم
مرسی از اینکه مواظبم بودید و اوقات خوشی رو برام ساختید
امیدوارم موفق تر از اینی که هستید بشید
و دستم رو مشت کردمو اوردم بالا و گفتم : فایتینگ
اونا هم همین کار رو کردن
اعضا همه باهم : فایتینگ !
من : خدافظ
در رو بستم و رفتم
اشکی که پایین اومده بود رو پاک کردم
اها راستی یه چیزی رو بهتون نگفتم
یه مشکل خیلی خیلی بزرگ
خب مشکلم چیه ؟
خب توی پارت بعدی بهتون میگم مشکلم چیه .
ادامه دارد .....
به نظرتون مشکلش چیه ؟
توی کامنتا بگید 😉
پارت ۳۶
از دید یونجی :
یه هفته ای که پیش اعضا بودم تموم شد و امروز باید از پیششون میرفتم
این یه هفته همشون حواسشون بهم بود
یونگی بهم جاهایی که توی آهنگا مشکل داشتم رو گفت و باهام تمرین کرد
جیمین و جیهوپ هم باهام رقص کار کردن
با نامجون باهم کتاب میخوندیم
با جین آشپزی میکردیم
با تهیونگ و جونگ کوک پلی استیشن بازی میکردیم
خلاصه توی این یه هفته باهاشون خیلی اوکی شدم ولی یه مشکلی این وسط هست که دیگه نمیبینمشون
باورم نمیشه یه هفته عین برق و باد گذشت
راستی قضیه خونه هم نتونستم یه خونه برای خودم پیدا کنم اه
باید از فردا دوباره برم پرورشگاه چون یه هفته مرخصیمم تموم شده
بگذریم
زیپ چمدونم رو بستم و رفتم دم در
با همشون خدافظی کردم و یه بغل کوتاه کردمشون
در آخر تعظیمی کردم و گفتم : یه هفته زندگی کردن با شما خیلی برام ارزشمنده هیچ وقت از یادم نمیره
من حتی توی خوابم هم نمیدیدم که با شما توی یک خونه برای مدت یه هفته زندگی کنم
مرسی از اینکه مواظبم بودید و اوقات خوشی رو برام ساختید
امیدوارم موفق تر از اینی که هستید بشید
و دستم رو مشت کردمو اوردم بالا و گفتم : فایتینگ
اونا هم همین کار رو کردن
اعضا همه باهم : فایتینگ !
من : خدافظ
در رو بستم و رفتم
اشکی که پایین اومده بود رو پاک کردم
اها راستی یه چیزی رو بهتون نگفتم
یه مشکل خیلی خیلی بزرگ
خب مشکلم چیه ؟
خب توی پارت بعدی بهتون میگم مشکلم چیه .
ادامه دارد .....
به نظرتون مشکلش چیه ؟
توی کامنتا بگید 😉
- ۱.۸k
- ۱۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط