ارمی فداکار
ارمی فداکار
پارت ۳۷
از دید یونجی :
عشق ، کلمه قشنگیه ، حس قشنگیه ولی هیچ وقت نمیشه تعریفش کرد
بعضی عشق ها خیلی شیرین و قشنگه ولی بعضی ها دردناکه ، غم انگیزه مثل یه عشق یک طرفه
حتما تا الان متوجه شدین مشکلم چیه دیگه؟
احتمالا هم متوجه شدین عاشق یونگی شدم ؟
هعی
سخته
نمیدونم باید چیکار کنم
نمیدونم باید توی خودم بریزم و به هیچ کس نگم یا حداقل به دوتا دوستام بگم ؟
اتوبوس اومد و منو از افکار کشوند بیرون
رفتم سوار اتوبوس شدم
یک ساعت بعد :
بعد یه ساعت رسیدم خونه هانول
در زدم : تق تق تق
هانول : کیه ؟
من : یونجی ام
هانول در رو باز کرد و رفتم تو
هانول : سلام عشقمممم
من بهش سلام کردم و بغلش کردم
کفشامو در اوردم و به جاش دمپایی هایی که توی خونه هانول دارم رو پوشیدم
رفتم توی اتاق هانول و چمدونم رو گذاشتم و اومدم بیرون کنار هانول نشستم
هانول : چی شد ؟ خونه نتونستی پیدا کنی ؟
من بی حوصله گفتم : نه
هانول : چی شده ؟ انقد بی حوصله ای ؟
من : نه بی حوصله نیسم
هانول : چرا بی حوصله ای . الان اگه حوصله داشتی باید میگفتی نمیخوای من پیشت باشم ؟
بغض کردم
الان که فکرش رو میکنم نمیتونم تحمل کنم و توی خودم بریزم
با بغض هانول رو صداش زدم
هانول با تعجب منو نگاه کرد و گفت : چی شده ؟ چرا بغض کردی ؟ وایی دارم دیوونه میشم یه حرفی بزن
سرمو گذاشتم روی پاش و گفتم : نمیتونم . نمیتونم
بغضم ترکید
با گریه گفتم : نمیتونم . آخه ک...کی توی یه هفته عاشق شده که من ش...شدمم کی ؟ من ن...نمیتونم از یاد ببرمش نمیتونم از یاد ببرم عاشق ی.....یونگی شدم نمیتونم
هانول : اصن از کجا میدونی عشقت یه طرفه ؟
من اشکام رو پاک کردم و گفتم : میدونم چون کی میاد عاشق یه یتیم بشه
هانول : کی گفته تو یتیمی ؟ تو پدر و مادر داری
من : آره داشتم ولی ولم کردن
پارت ۳۷
از دید یونجی :
عشق ، کلمه قشنگیه ، حس قشنگیه ولی هیچ وقت نمیشه تعریفش کرد
بعضی عشق ها خیلی شیرین و قشنگه ولی بعضی ها دردناکه ، غم انگیزه مثل یه عشق یک طرفه
حتما تا الان متوجه شدین مشکلم چیه دیگه؟
احتمالا هم متوجه شدین عاشق یونگی شدم ؟
هعی
سخته
نمیدونم باید چیکار کنم
نمیدونم باید توی خودم بریزم و به هیچ کس نگم یا حداقل به دوتا دوستام بگم ؟
اتوبوس اومد و منو از افکار کشوند بیرون
رفتم سوار اتوبوس شدم
یک ساعت بعد :
بعد یه ساعت رسیدم خونه هانول
در زدم : تق تق تق
هانول : کیه ؟
من : یونجی ام
هانول در رو باز کرد و رفتم تو
هانول : سلام عشقمممم
من بهش سلام کردم و بغلش کردم
کفشامو در اوردم و به جاش دمپایی هایی که توی خونه هانول دارم رو پوشیدم
رفتم توی اتاق هانول و چمدونم رو گذاشتم و اومدم بیرون کنار هانول نشستم
هانول : چی شد ؟ خونه نتونستی پیدا کنی ؟
من بی حوصله گفتم : نه
هانول : چی شده ؟ انقد بی حوصله ای ؟
من : نه بی حوصله نیسم
هانول : چرا بی حوصله ای . الان اگه حوصله داشتی باید میگفتی نمیخوای من پیشت باشم ؟
بغض کردم
الان که فکرش رو میکنم نمیتونم تحمل کنم و توی خودم بریزم
با بغض هانول رو صداش زدم
هانول با تعجب منو نگاه کرد و گفت : چی شده ؟ چرا بغض کردی ؟ وایی دارم دیوونه میشم یه حرفی بزن
سرمو گذاشتم روی پاش و گفتم : نمیتونم . نمیتونم
بغضم ترکید
با گریه گفتم : نمیتونم . آخه ک...کی توی یه هفته عاشق شده که من ش...شدمم کی ؟ من ن...نمیتونم از یاد ببرمش نمیتونم از یاد ببرم عاشق ی.....یونگی شدم نمیتونم
هانول : اصن از کجا میدونی عشقت یه طرفه ؟
من اشکام رو پاک کردم و گفتم : میدونم چون کی میاد عاشق یه یتیم بشه
هانول : کی گفته تو یتیمی ؟ تو پدر و مادر داری
من : آره داشتم ولی ولم کردن
- ۲.۰k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط