دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم

دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم
چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم
اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم
چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
دیدگاه ها (۱)

- شده از ضربه ی غم، سیب دلت لک بزند؟یا که دستان فلک بر رخ تو...

برای دخترم آرزوی خوشبختی میکنم،،، مادرم هم برای من آرزوی خوش...

.صبح زیبا آمد و چشم شقایق باز شدلاله زلف سرکشش را شانه کرد و...

زندگی را گرتوانستی به کام یک نفرشیرین کنییاتوانستی زمین تشنه...

آیدل من ( در خواستی )پارت ۲۳شوگا: آره .. شماها دنبال چی هستی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط