صبح زیبا آمد و چشم شقایق باز شد

.
صبح زیبا آمد و چشم شقایق باز شد
لاله زلف سرکشش را شانه کرد و ناز شد

شبنم از خورشید عالم تاب ، جانی تازه یافت
رفت بالاتر زجو با ابرها دمساز شد

شاپرک آهسته نبض نرگس رعنا گرفت
ارغوان جامی به چنگ آورد و بس طنّاز شد

صخره با امواج دریا صورتش را خوب شست
کار رستوران دریا با سحر آغاز شد

اردکی از زیر پرها سر درآورد و نشست
چلچله پرپرزنان هم سفره ی صد غاز شد

بوی صبح و زندگی شوری چنین برپا نمود
گفت عارف یارب ، با بلبلان هم ساز شد
دیدگاه ها (۲)

دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردمبه دریا می زدم در باد...

- شده از ضربه ی غم، سیب دلت لک بزند؟یا که دستان فلک بر رخ تو...

زندگی را گرتوانستی به کام یک نفرشیرین کنییاتوانستی زمین تشنه...

هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزارچنین چرا دلتنگم؟ چنین چرا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط