زندگی را گرتوانستی به کام
زندگی را گرتوانستی به کام
یک نفرشیرین کنی
یاتوانستی زمین تشنه ای را
سرخوش ازباران کنی
گرتوانستی تویک مرغ گرفتار
ازقفس بیرون کنی
یاتوانستی که دیوار اسارت
ازبناویران کنی
گرتوانستی به خوان رنگیت
یک رهگذر مهمان کنی
یاتوانستی بدون حاجتی هم
ذکر آن یزدان کنی
گر توانستی لباس بی ریای
عاشقی بر تن کنی
می توانی آن زمان
فریاد انسان بودنت
برکوی وبر برزن کنی
یک نفرشیرین کنی
یاتوانستی زمین تشنه ای را
سرخوش ازباران کنی
گرتوانستی تویک مرغ گرفتار
ازقفس بیرون کنی
یاتوانستی که دیوار اسارت
ازبناویران کنی
گرتوانستی به خوان رنگیت
یک رهگذر مهمان کنی
یاتوانستی بدون حاجتی هم
ذکر آن یزدان کنی
گر توانستی لباس بی ریای
عاشقی بر تن کنی
می توانی آن زمان
فریاد انسان بودنت
برکوی وبر برزن کنی
- ۴۶۹
- ۰۱ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط