فن فیک فقط یه شب نبود پارت17
همه اعضایی گروه داشتن مبارزه میکردن
مایکی واقعا قوی بود.
سانزو... انگار یه دیوونه روانی سادیسمی بود.
گریون از اتاقک اومدم بیرون که برم
یکی صدام زد :ا/ت
برگشتم دیدم سانزو بود.
چشمام گرد و بی احساس بهش نگا کردم. سانزو :ا/ت حالت خوبه؟
اومد دستمو بگیره که پسش زدم.
سانزو یه نگا سردی بهم کرد:چی شده؟
اینجوری کردم و خواستم برم محکم مچمو گرفت.... درد داشت.
-ولم... کن.. دردم میگیره.
+بهت میگم چی شده؟
اینوپی از اونور منو دید و اومد به سمت و افتاد به جون سانزو.
&فرار کن ا/ت
تنها چیزی که تو ذهنم بود این بود که برم... نمیدونستم اینوپی زنده میمونه یا نه ولی اون لحظه به هیچی فک نکردم و فقط رفتم.
سوار ماشین کن شدم.
با بابام زنگ زدم و بهش گفتم میخوام خونمو عوض کنم و یه مدرسه دیگه برم.
بابام کلی پول برام فرستاد و سریع به هتل رفتم تا کن برام یه خونه و مدرسه جور کنه و همه رد هامو پاک کنه.
همش گریه میکردم... چرا.... کاش هیچوقت باهاش اشنا نمیشدم.
فردا شد و کن بهم زنگ زد و گفت همه چیو جور کرده. ...
مایکی واقعا قوی بود.
سانزو... انگار یه دیوونه روانی سادیسمی بود.
گریون از اتاقک اومدم بیرون که برم
یکی صدام زد :ا/ت
برگشتم دیدم سانزو بود.
چشمام گرد و بی احساس بهش نگا کردم. سانزو :ا/ت حالت خوبه؟
اومد دستمو بگیره که پسش زدم.
سانزو یه نگا سردی بهم کرد:چی شده؟
اینجوری کردم و خواستم برم محکم مچمو گرفت.... درد داشت.
-ولم... کن.. دردم میگیره.
+بهت میگم چی شده؟
اینوپی از اونور منو دید و اومد به سمت و افتاد به جون سانزو.
&فرار کن ا/ت
تنها چیزی که تو ذهنم بود این بود که برم... نمیدونستم اینوپی زنده میمونه یا نه ولی اون لحظه به هیچی فک نکردم و فقط رفتم.
سوار ماشین کن شدم.
با بابام زنگ زدم و بهش گفتم میخوام خونمو عوض کنم و یه مدرسه دیگه برم.
بابام کلی پول برام فرستاد و سریع به هتل رفتم تا کن برام یه خونه و مدرسه جور کنه و همه رد هامو پاک کنه.
همش گریه میکردم... چرا.... کاش هیچوقت باهاش اشنا نمیشدم.
فردا شد و کن بهم زنگ زد و گفت همه چیو جور کرده. ...
۶.۸k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.