"...scenario" ☆
"...scenario" ☆
☆ " سناریو..."
~~~~
موضوع: وقتی توی بچگی عاشق هم بودید ولی خانواده هاتون از هم جدا میشن...
غمگین~زیبا~کیوت~~
~~~~
از طرف: @imnotningning
علامت ا/ت:
علامت هیونجین:-
علامت بقیه: اول اسمشون
~~~~
داشتی اطرافت رو نگاه میکردی و دراخر با چند پسر آشنا شدی ولی تو یه پسر رو دیدی که خیلی برات آشنا بود..."هیونجین...؟"آروم زمزمه کردی ولی همچنان که داشتی بهش خیره میشدی...او بهت نگاه نکرده بود و حواسش نبود تا وقتی که صدای تپش پات اومد... ولی بعد تو به جوپ نگاه کردی و سلام کردی... بعد رفتی سمت پسرا و وایسادی...
ج:"ا/ت، با پسرامون آشنا شو، اواین پسر کنارت اسمش بنگ چانه، میتونی کریس صداش کنی، اهل استرالیاس و خیلی مهربونه، تا وفتی که خودت باهاش باشی...
نفر بعدی اسمش لینوعه، میتونی مینهو صداش کنی، پسر خنده داریه ولی زیادی صورتش اینه ادمای بده...ولش"
تو خنده ی ریزی کردی و به نفر بعد نگاه کردی...
ج:"نفر بعدی، اسمش چانگبینه، سئو چانگبین، پسر خیلی قدکوتاهیع و بهتر بود تو یه گرل گروپ باشه... حالا پسر بعدی... اسمش هیونجین-"
تو با تعجب و شوک به هیونجین نگاه کردی و بعد به جوپ"هیونجین؟!"
هیونجین بهت نگاه کرد و بعد خندید"بهت گفتم تو یه گروه همدیگه رو میبینیم...به اسم استری کیدز"
تو دویدی و هیونجین رو بغل کردی، چشمات پر اشک بود و محکم تر بغلش میکردی...
"هیونجینن، خدا بکشتت ایشالا! چرا اونجوری ولم میکنی کثافتتت"
وقتی پسرا داشتن نگاتون میکردن... هان گفت"اهم...چه رمانتیک..."
تو و هیونجین بهش نگاه کردین و داد زدین"ما فقط دوستیم!"
بعد از چند دقیقه جوپ دوباره همه ی پسرا رو معرفی کرد...
تو هم با همشون آشنا شدی و به سمت خوابگاهتون رفتید، چون همتون تازه باهم آشنا شده بودید همگی تو یه اتاق بودید...
ف:"یه سوال...ا/ت، فک میکنی کی با کی خوب شیپ میشه؟"
تو به فلیکس نگاه کردی بعد به اعضا...
"هوم...چان با سونگمین... لینو با هان... هیون با...خودت(فلیکس)... بعد چانگبین با جونگین... ولی... سونگمین خوب با جوپ شیپ میشه..."
س:"کثافت، چرا جوپ؟!"
خندیدی و بهش نگاه کردی"چون خیلی رمانتیک طوری بهش نگاه میکردی..."
ل: "ولش... ا/ت...اهل کجایی؟"
"من اهل...(هر کشوری که خودتون خاستید)"
چانگبین:"ا/ت چطوری با...زن بنده آشنا شدی؟"
هیونجین: "چانگبین!"
تو خندیدی و لبخند زدی"دوست بودیم"
هیونجین:"چقد سوال ازش میپرسین، عه!د اخه بدبخت تازه اومده تو این گروه!ولی ا/ت..."
"جونم؟"
هیونجین بلند شد و یه گل رز برداشت و جلوت زانو زد..."با من...ازدواج میکنی؟"هیونجین بعد از گفتن این حرف، گل رز رو در اورد و بهت نشون داد، تو داشتی از خنده روده بر میشدی
"اقا، جدی جدب یا وات؟"
هان: "بازیه داداش، وگرنه الان یا فلیکس یا چانگبین، میکشتنت"
هیونجین:"ولی واقعنی... دوست دارم ا/ت..."✨❤️🩹
☆ " سناریو..."
~~~~
موضوع: وقتی توی بچگی عاشق هم بودید ولی خانواده هاتون از هم جدا میشن...
غمگین~زیبا~کیوت~~
~~~~
از طرف: @imnotningning
علامت ا/ت:
علامت هیونجین:-
علامت بقیه: اول اسمشون
~~~~
داشتی اطرافت رو نگاه میکردی و دراخر با چند پسر آشنا شدی ولی تو یه پسر رو دیدی که خیلی برات آشنا بود..."هیونجین...؟"آروم زمزمه کردی ولی همچنان که داشتی بهش خیره میشدی...او بهت نگاه نکرده بود و حواسش نبود تا وقتی که صدای تپش پات اومد... ولی بعد تو به جوپ نگاه کردی و سلام کردی... بعد رفتی سمت پسرا و وایسادی...
ج:"ا/ت، با پسرامون آشنا شو، اواین پسر کنارت اسمش بنگ چانه، میتونی کریس صداش کنی، اهل استرالیاس و خیلی مهربونه، تا وفتی که خودت باهاش باشی...
نفر بعدی اسمش لینوعه، میتونی مینهو صداش کنی، پسر خنده داریه ولی زیادی صورتش اینه ادمای بده...ولش"
تو خنده ی ریزی کردی و به نفر بعد نگاه کردی...
ج:"نفر بعدی، اسمش چانگبینه، سئو چانگبین، پسر خیلی قدکوتاهیع و بهتر بود تو یه گرل گروپ باشه... حالا پسر بعدی... اسمش هیونجین-"
تو با تعجب و شوک به هیونجین نگاه کردی و بعد به جوپ"هیونجین؟!"
هیونجین بهت نگاه کرد و بعد خندید"بهت گفتم تو یه گروه همدیگه رو میبینیم...به اسم استری کیدز"
تو دویدی و هیونجین رو بغل کردی، چشمات پر اشک بود و محکم تر بغلش میکردی...
"هیونجینن، خدا بکشتت ایشالا! چرا اونجوری ولم میکنی کثافتتت"
وقتی پسرا داشتن نگاتون میکردن... هان گفت"اهم...چه رمانتیک..."
تو و هیونجین بهش نگاه کردین و داد زدین"ما فقط دوستیم!"
بعد از چند دقیقه جوپ دوباره همه ی پسرا رو معرفی کرد...
تو هم با همشون آشنا شدی و به سمت خوابگاهتون رفتید، چون همتون تازه باهم آشنا شده بودید همگی تو یه اتاق بودید...
ف:"یه سوال...ا/ت، فک میکنی کی با کی خوب شیپ میشه؟"
تو به فلیکس نگاه کردی بعد به اعضا...
"هوم...چان با سونگمین... لینو با هان... هیون با...خودت(فلیکس)... بعد چانگبین با جونگین... ولی... سونگمین خوب با جوپ شیپ میشه..."
س:"کثافت، چرا جوپ؟!"
خندیدی و بهش نگاه کردی"چون خیلی رمانتیک طوری بهش نگاه میکردی..."
ل: "ولش... ا/ت...اهل کجایی؟"
"من اهل...(هر کشوری که خودتون خاستید)"
چانگبین:"ا/ت چطوری با...زن بنده آشنا شدی؟"
هیونجین: "چانگبین!"
تو خندیدی و لبخند زدی"دوست بودیم"
هیونجین:"چقد سوال ازش میپرسین، عه!د اخه بدبخت تازه اومده تو این گروه!ولی ا/ت..."
"جونم؟"
هیونجین بلند شد و یه گل رز برداشت و جلوت زانو زد..."با من...ازدواج میکنی؟"هیونجین بعد از گفتن این حرف، گل رز رو در اورد و بهت نشون داد، تو داشتی از خنده روده بر میشدی
"اقا، جدی جدب یا وات؟"
هان: "بازیه داداش، وگرنه الان یا فلیکس یا چانگبین، میکشتنت"
هیونجین:"ولی واقعنی... دوست دارم ا/ت..."✨❤️🩹
۸۳۰
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.