وقتی توی بچگی عاشق هم بودید ولی... دوپارتی
"scenario" ☆
☆ " سناریو..."
~~~~
موضوع: وقتی توی بچگی عاشق هم بودید ولی خانواده هاتون از هم جدا میشن...
غمگین~زیبا~کیوت~~
~~~~
از طرف: @imnotningning
علامت ا/ت:
علامت هیونجین:-
علامت بقیه: اول اسمشون
خیلی وقت بود که با هوانگ هیونجین دوست شده بودی،از بچگی...تو تازه شیش سالت شده بود و کلاس اول رو شروع کرده بودی... ولی هیونجین که هفت سالگیش رو شروع کرده بود، کلاس دوم میرفت و هنوز باهم دوست بودید. هرروز که میگذشت شما وقت گذرونیتون زیاد تر میشد، هیونجین که از بچگی...معنی ~عشق~رو میدونست... با تو همچی درمورد عشق رو در اشتراک میگذاشت... یه سال گذشت... هیونجین به کلاس چهارم و تو به کلاس سوم رفتی... شما مدرستون کنار هم بود پس شما دوتا با همدیگه به مدرسه میرفتین و باهم برمیگشتین...ولی بعضی از موقع ها تو و هیونجین باهم دست به کار میکردین و از مدرسه فرار میکردین...که باعث خیلی از دردسر ها میشد،ولی ارزشش رو داشت، خیلی بهتون حال میداد...هرچه که یروز به پارک رفته بودید... اونموقع تو کلاس شیشم و هیونجین کلاس هفتم رفت... تو یازده سالت بود و تو زیادی پاک نبودی... هیونجین هم منحرف بود... و شما رفته بودید به پارک...
وقتی همدیگه رو دیدید...
هیونجین! هلووو، چطوری، پسر جون؟
-عالی پرفکت! ولی وقتی تورو میبینم بهتر از همیشه ام...
اوهو، خب... میگم... تو وقتی بزرگ شی میخای چیکاره شی؟
-هوم... آیدل... یا خواننده... یا دنسر...
وایی... تو همیشه عاشق شغل های اینجوری بودی...ولی...منم دوست دارم دنسر یا خواننده بشم... خیلی ممکنه حال بده نه؟
-اوهوم... اگه یه گروه بودیم... اسم گروه رو چی میزاشتی؟
استری کیدز! معنی استری میشه: ولگرد، و معنی کیدز میشه: بچه ها! بچه های ولگرد... بعد اسم فندوم هم...ولگرد فن مثلا
هیونجین لبخندی زد و بعد جواب داد...
-فکر کن واقعا یروز همدیگه رو توی گروه با اسم استری کیدز میدیدیم... خیلی خوب میشد... ولی ا/ت...
هوم؟
هیونجین یه گل رز زیبا و درخشان و یه عروسک قشنگ در اورد و به دستت داد...
-با من آشنا شدن یه خواب بود... باید بیدار شی ا/ت...
منظورت... چیه؟
-خانواده ی من میخان از این کشور برن...و قراره جدا شیم...
هیونجین...؟ چرا؟ چرا میخان ما جدا شیم؟
-دیر شده... وقت صحبت کردن ندارم... باید برم به سمت فرودگاه...امیدوارم دوباره هم رو ببینیم... دوست دارم ا/ت...
و بعد از اون حرف زیبای هیونجین... هیون از اونجا دور شد...
تو همونجا ایستادی و گل و عروسک رو توی دستات فشار میدادی... کم کم اشک میریختی و پایین رو نگاه میکردی...
دلم برات تنگ میشهـ...
چندسالی گذشته بود و تو هیجده سالت شده بود... به کمپانی جی وای پی رفتی برای ثبت نام که یه آیدل شی... ولی وقتی به اونجا رسیدی و به دفتر جوپ رفتی... با چند پسر دیگه آشنا شدی...ولی وقتی پسر آخری رو دیدی...
☆ " سناریو..."
~~~~
موضوع: وقتی توی بچگی عاشق هم بودید ولی خانواده هاتون از هم جدا میشن...
غمگین~زیبا~کیوت~~
~~~~
از طرف: @imnotningning
علامت ا/ت:
علامت هیونجین:-
علامت بقیه: اول اسمشون
خیلی وقت بود که با هوانگ هیونجین دوست شده بودی،از بچگی...تو تازه شیش سالت شده بود و کلاس اول رو شروع کرده بودی... ولی هیونجین که هفت سالگیش رو شروع کرده بود، کلاس دوم میرفت و هنوز باهم دوست بودید. هرروز که میگذشت شما وقت گذرونیتون زیاد تر میشد، هیونجین که از بچگی...معنی ~عشق~رو میدونست... با تو همچی درمورد عشق رو در اشتراک میگذاشت... یه سال گذشت... هیونجین به کلاس چهارم و تو به کلاس سوم رفتی... شما مدرستون کنار هم بود پس شما دوتا با همدیگه به مدرسه میرفتین و باهم برمیگشتین...ولی بعضی از موقع ها تو و هیونجین باهم دست به کار میکردین و از مدرسه فرار میکردین...که باعث خیلی از دردسر ها میشد،ولی ارزشش رو داشت، خیلی بهتون حال میداد...هرچه که یروز به پارک رفته بودید... اونموقع تو کلاس شیشم و هیونجین کلاس هفتم رفت... تو یازده سالت بود و تو زیادی پاک نبودی... هیونجین هم منحرف بود... و شما رفته بودید به پارک...
وقتی همدیگه رو دیدید...
هیونجین! هلووو، چطوری، پسر جون؟
-عالی پرفکت! ولی وقتی تورو میبینم بهتر از همیشه ام...
اوهو، خب... میگم... تو وقتی بزرگ شی میخای چیکاره شی؟
-هوم... آیدل... یا خواننده... یا دنسر...
وایی... تو همیشه عاشق شغل های اینجوری بودی...ولی...منم دوست دارم دنسر یا خواننده بشم... خیلی ممکنه حال بده نه؟
-اوهوم... اگه یه گروه بودیم... اسم گروه رو چی میزاشتی؟
استری کیدز! معنی استری میشه: ولگرد، و معنی کیدز میشه: بچه ها! بچه های ولگرد... بعد اسم فندوم هم...ولگرد فن مثلا
هیونجین لبخندی زد و بعد جواب داد...
-فکر کن واقعا یروز همدیگه رو توی گروه با اسم استری کیدز میدیدیم... خیلی خوب میشد... ولی ا/ت...
هوم؟
هیونجین یه گل رز زیبا و درخشان و یه عروسک قشنگ در اورد و به دستت داد...
-با من آشنا شدن یه خواب بود... باید بیدار شی ا/ت...
منظورت... چیه؟
-خانواده ی من میخان از این کشور برن...و قراره جدا شیم...
هیونجین...؟ چرا؟ چرا میخان ما جدا شیم؟
-دیر شده... وقت صحبت کردن ندارم... باید برم به سمت فرودگاه...امیدوارم دوباره هم رو ببینیم... دوست دارم ا/ت...
و بعد از اون حرف زیبای هیونجین... هیون از اونجا دور شد...
تو همونجا ایستادی و گل و عروسک رو توی دستات فشار میدادی... کم کم اشک میریختی و پایین رو نگاه میکردی...
دلم برات تنگ میشهـ...
چندسالی گذشته بود و تو هیجده سالت شده بود... به کمپانی جی وای پی رفتی برای ثبت نام که یه آیدل شی... ولی وقتی به اونجا رسیدی و به دفتر جوپ رفتی... با چند پسر دیگه آشنا شدی...ولی وقتی پسر آخری رو دیدی...
۶.۹k
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.