گربه قرمز🐈📕
#روز_نهم : اعصبانیت
مثل بقیه روزای دیگه پا شدم و دست و صورتم و شستم.. و انگار یه سر درد بدی داشتم یه تخم مرغ زدم شکوندم و خوردم و یکی از رو مخ ترین ها اینه که همه کلاسا شون تعطیل و گرفتن خوابیدن ولی کلاس تو نه و این روی مخم بود خلاصه که رفتم ولی اصلا حوصله نداشتم برم. 🥲
توی راه بودم که یهو یه پسره بهم خورد و سریع رفت و خیلی عصبی شدم، آخه چرا من؛ دیگه بلخره رسیدم سر کلاس تقریبا همه اومده بودن، رفتم سرجام نشستم و یهو قش کردم سرکلاس و با صدای زنگ بیدا شدم و دقیقا استاد دم در بود!! 🙂🗿
حالا نمیدونم چرا آیویا بیدارم نکرده بود جدیدا انقدر کتاب میخونه حالا بیخیال، استاد:( بچهها امروز قرار حرکتی رو که دیروز یادتون دادم رو تمرین کنیم)
ده آخه چرا امروز! 🥲
داشتم چاکرام رو کنترل میکردم که برسه به پاهام یهو از بالا سرم یه بلوت سفت و محکم خورد به پشتم و دیگه داشتم قاطی میکردم اه
ای خدا مون موز کن😭.
دوباره سعی کردم چاکرام به سمت پاهام ببرم و بردم و اولین قدمم گذاشتم روی درخت و قدم دوم، قدم سوم چهارم که افتادم😐
و تا ۱۰ بار تکرار کردم و آخرش تونستم تا ۱۲ قدم برم و آره بلخره زنگ خورد تا بیام خوردم زمین و دیگه از کوره در رفتم و محکم کوبوندم به زمین و شاید باورتون نشه ولی ترک ورداشت و سریع در رفتم، دم در آیویا دیدم و باهم برگشتیم خوابگاه.
آیویا:هی سوجی
من:بله
آیویا:میگن وقتی که کوبوندی زمین یه شکلی شدی ها
من:منظورم چیه؟!
آیویا:خب یه خط رو گونه هات بود حالت گربه بود
من:ااا چا مگه میشه
وقتی رفتم خوابگاه، میا فقط بود بهش چیزای که آیویا بهم گفتم
میا:خب میگم یه فکری من روت آب میریزم ببینم واکنشت چیه
من:امتحانش ضرر نداره
میا رفت یه کاسه آب آورد و ریخت روم و آب خیلیی سرد بود🥲
میا:اامم اره همون شد
من:واقعا یه بار دیگه بریز ببینم( وی نمیدونم فازش چی بود)
ریخت و واقعا سرد بود ولی تو آینه نگاه کردم واقعا همون بود
و خلاصه رفتم خوابیدم🙃🚶♀️.
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.