فیک وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی

فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی
پارت ⁸
وونهی:(خنده زورکی) هه داری شوخی میکنی جالب بود حالا بریم سره کارمون
این یوپ: مهم نیست باور کنی یا نه..
و اونجا رو ترک کرد
میا: وونهی... اهاییی وونهیی بی هوش شدی؟؟ خب روانی جواب بدههه
وونهی: ههاا چی میگی یه لحظه حواسم پرت شد
میا: ایم یوپ چی بهتتت گفتتتتتتتتتتتتتتتت؟؟ هاااا
وونهی: بابا یه لحظه خفه شو
میا: عاا
وونهی: چرا با نگاهاتون به همدیگه داشتید همو میخوردید
میا: به تو مربوط نیستت
وونهی: پس اون چیزی که دره گوشمم گفت به تو ربطی نداره برو سره کارت
ویو جونگکوک:
امروز سرم زیادی شلوغ نبود این یوپ اومد تو اتاقم گفت که امشب برنامه داریم بریم بار منم قبول کردم
این یوپ: راستی کوک
کوک: چیشده؟
این یوپ: 1 هفته دیگه میفهمی کی خواهرتو کشته با اون اطلاعاتی که داشتم دادمشون به یه هکر گفت تا یک هفته دیگه شاهد همه چی هستید
کوک: نشخندی زدو گفت: بلاخره پیداش میکنمو یه جوری شکنجش میکنم که بمیره....
ویو وونهی: امروز زود مرخص میشم تقریبا ساعت 6 بود که میا هم با من مرخص شد
میا: امروز برنامه ی خاصی نداری؟
وونهی: نچ نچ
میا: اخجوننن میای بریمم بارر؟؟
وونهی: امم نمیدونم... باشههه
میا: یسس
فلش بک تایم رسیدن وونهی به خونه:
رفتم دوش 10 مینی گرفتمو رفتم به میا پیام بدم گفت تا یه ساعت دیگه میریم
منم لباسمو انتخاب کردم و پوشیدم یه لباس نسبتا باز بود ارایش سطحی انجام دادم و رفتم بیرون
سوجین: هی کجا با این عجلههه و کجا داری میری که با این لباس میرییییی
وونهی: اممم میرم یکم بیرون دیگه چیکار داریی
سوجین:...
رفتم بیرون دیدم میا اومده دنبالم باهم رفتیم بار البته با دوستای دیگه ی میا
وقتی رسیدیم رفتیم سر یه میز نشستیم و کلی سوجو و الک/ل گذاشتن اونجا میخوردنو کیف میکردن اصن از محتوای بار و اینا خوشم نمیومد هرز/ه های دورو ورمو میدیدم که به پسرا نخ میدادن این موضوع باعث میشد بالا بیارم
چون من خاطرات خوبی داخل بار ندارم زیادی مست نکردم ولی میا عقل از سرش پریده بود
وونهی: من میرم یه اب به دستو صورتم بزنم بیام...
ویو جونگکوک: با این یوپ اومدیم به معروف ترین بار با این یوپ سوجو میخوریدیم که نگاهم به یه نفر افتاد خیلی شبیه وونهیه اونم فک کنم میا باشه
نمیدونم چرا از این داختره خیلی خیلی خوشم میاد نمیتونم بهش چیزی بگم باید منظورمو بفهمونم ولی حالا حالا ها هم نه با این وضعم نمیدونم یونا رو کجای دلم بزارم
دیدم وونهی از جاش بلند شد که باعث شد منم پاشم برم دنبالش
ویو وونهی: ابی زدم دستو صورتمو برگشتم میخواستم برم پیش بچه ها که یکی منو کشوند و چسبوندم به دیوار..
دیدگاه ها (۱۱)

اسکوییدد گیمم منتشرر شده کیا دیدنشش🧸📍

فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی پارت ⁹یه مردی بود که ...

فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی پارت ⁷دراز کشیدم تو ت...

سناریو تی اکس تیدرخاستیوقتی میاریشون ایران پیش خانوادتیونجون...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭² وارد شدیم و همینجوری داشتیم میرفتی...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭⁶ بغلش کردم و بعد گفتم : خب دیگه ، ا...

پسر کوچولوی منپارت : ۶ سوجین : واووووواز رو پای تهیونگ پریدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط