my dad

my dad
فصل ۲
part:31
ویو نویسنده:
همون‌طور که مونده بودم هیون با صدای ضعیفی لب زد
ه: بخاطر من سختی کشیدی......به خاطر من حالت بد بودن.... بخاطر من اذیت میشی..... بخاطر من آسیب میبینی....اما.....اما همچنان کنارمی.....فلیکسم....هق.....من....واقعا متاسفم که با اومدنم به زندگیت همه چیز بدتر شد....هق...... باعث و بانی همه اینا منم......تو با همه چی جنگیدیم....هق.....معذرت می‌خوام که نتونستم...هق...مواظبت باشم
فلیکس که از تعجب مونده بود.....دستاش رو دور صورتش هیون قاب کرد و نگاهش کرد.....اشکاش رو پاک کرد و شروع به حذف زدن کرد
ف:هی....اینو نگو.....این درست نیست......تو با اومدنت همه چیز رو بهتر کردی.....حال منو خوب کردی.....دوباره بهم امید دادی...تو سختی ها کنارم بودی.....بهم اهمیت دادی.....مواظبه بودی....اینا برای من کافیه.....خودت برای من کافی.....وجودت واسه من کافیه.....این حقیقتی هیونجینم....این درسته...نه چیزی که تو داری میگی.....
هیون جین نگاهش میکرد و آروم آروم اشک می‌ریخت.....چطور فلیکس هنوز میتونست بهش نگاه کنه وقتی اینهمه بدی بهش کرده بود..... شایدم این افکار خوده هیون بود نه ؟
هیون جین دوباره سرش رو روی سینه لیکس گذاشت و چشماش رو بست و آروم آروم به خواب رفت.....فلیکس هم موهاش رو نوازش میکرد
پرش زمانی:۲ ماه بعد
ویو نویسنده:
توی این دو ماه اتفاق های خوبی افتاده بود....هیون جین از فلیکس خواستگاری کرده بود و عروسی گرفته بودم.....بعضی اوقات هم میرفتن باهم به اون کلبه رویایی داخل جنگل....حال دو تاشون در کنار هم خوب بود و همین زندگی رو برای دوتاشون زیبا میکرد.....
The end...
غصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید.....
سخنی از نویسنده:
از همتون ممنونم که تا اینجا کنارم بودید و همش انرژی دادید.....مچکرم از لیون و همتون......درکنار تون همه چیز زیبا تر شد..... امیدوارم که از این فیک لذت برده باشید...اگه آخرش بد بود ازتون معذرت می‌خوام.....و اینکه به عالمه دوستون دارم
و اینکه فیک جدیدی در کار نیست و اگر بعدها چیزی به ذهنم رسید حتما میام و براتون دوباره با عشق می‌نویسم💖🪐💖
دوستدار شما میا ✨ 🫂
دیدگاه ها (۱۷)

time eout(بعد سالها با پارت اومدم)

ازدواج اجباری

سلام خوشگلا🪐💖میا هستم⚰️بچه ها یه سوال داشتماینکه ادامه بدم ف...

ازدواج اجباری Part:31هیونجین جلوی در اتاق وایستاد:کاری نکن د...

my dad فصل ۲Part:30ویو فلیکس:تقریبا دو سه ساعتی میشد که هیون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط