پارت

☆♡پارت: ۲۷♡☆

اومد سمت سویونگ که بگیرتش... سویونگ سعی کرد فرار کنه اما نتونست... که یکدفعه جونگ کوک از پشت براید بغلش کرد...
سویونگ: یااا منو بزار زمین(با خنده)
جونگ کوک: نمی زارم(با خنده)
همین طور که داشتن می خندیدن جونگ کوک سویونگ و برد بالا و رفت تو اتاق و اونجا گذاشتش زمین...
جونگ کوک: من میرم تو اماده شو.. یکم دیگه میام دنبالت میارمت پایین...
سویونگ: چشم حالا تو برو تا اماده شم...
جونگ کوک از اتاق رفت بیرون و تو راه رو تهیونگ و دید...
تهیونگ: چه خبر بود انقد سر صدا می کردین؟
جونگ کوک: هیچی خانم لج باز بازم لج کرده بود خودش می خواست از پله ها بیاد بالا...
جیمین: صبم داشت سعی می کرد از پله ها بره پایین که نزدیک بود بیوفته.. اما به موقع گرفتمش... اصلا مواظب خودش نیست...
تهیونگ: اره خیلی لج بازه.. 😂
اینو گفت و رفت...
جونگ کوک: نزدیک بود بیوفته؟
جیمین: اره... اصلا مواظب خودش نیست.. یکمم سر به هواست دوست داره هر کاری می خواد خودش انجام بده😐
جونگ کوک: اره😂
جیمین: به چی میخندی؟ 😂
جونگ کوک: بی خیال هیچی تو به چی میخندی؟ 😂
جیمین: همونی که تو میخندی😂
بعد رفتن پایین...
یکم بعد یکی در زد...
جی هوپ رفت در و باز کرد.. هانیول بود...
هانیول: آنیونگ
جی هوپ: آنیونگ... بیا تو...
هانیول: مرسی...
اومد تو...
هانیول: سویونگ امادس که بریم؟
جونگ کوک: بالاس حتما تا الان اماده شده میرم دنبالش بیارمش...
جونگ کوک رفت بالا و دم در اتاق وایساد و در زد..
سویونگ: بیا تو...
جونگ کوک در و باز کرد و رفت تو...
جونگ کوک: اماده شدی؟
سویونگ: اره بریم...
بعد جونگ کوک سویونگ و براید بغل کرد و برد پایین... پایین پله ها گذاشتش زمین...
سویونگ: مرسی...
جونگ کوک: خواهش...
هانیول: بریم؟
سویونگ: بریم...
جین: منم میام.. اشکال نداره؟
هانیول: نه.. بریم...
بعد سویونگ و هانیول و جین رفتن بیرون و سوار ماشین شدن و به سمت بیمارستان راه افتادن...
چند دقیقه بعد رسیدن... هانیول و جین پیاده شدن و به سویونگ کمک کردن پیاده بشه... بعد رفتن داخل و سوار اسانسور شدن و رفتن طبقه بالا.. بعد وایسادن اسانسور، از اسانسور بیرون اومدن و رفتن سمت اتاق دکتر...

امید وارم از پارت خوشتون اومده باشه💜🌹
لایک و کامنت فراموش نشه😉

حالا که تا اینجا اومدی اون قلبه سفیدو قرمزش کن❤
دیدگاه ها (۸)

☆♡پارت: ۲۸♡☆از اسانسور بیرون اومدن و رفتن سمت اتاق دکتر... د...

☆♡پارت: ۲۹♡☆داشتن صحبت می کردن که صدای تلفن اتاق خانم دکتر ز...

☆♡پارت: ۲۶♡☆(ذهن جیمین) من چم شد یهویی؟ چرا قلبم انقد تند می...

☆♡پارت: ۲۵♡☆فردا صبح... *سویونگ*با بر خورد نور خورشید به چشم...

قهر من

رمان عشق و نفرت پارت ۱۲خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک سان...

رمان عشق و نفرت پارت ۲جونگ کوک آت رو بغل کرد و گذاشتش توی ما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط