پارت ۳۳
پارت ۳۳
*پرش زمانی به روزه ترخیص*
ویو یوری
امروز دیگه مرخص میشم اخیش اینجا خیلی حوصله سربربود جونگکوک و تهیونگ رفتن تا کارای ترخیص و انجام بدن بقیه هم پیش من موندن واقعا حوصلم سر میره خیلی بیکارم
یوری:پس کی میان
جینگ یی:تو منو دیوونه کردی
دایسی:چرا انقدر دلت میخواد زود بری میخوای چیکار کنی
یورا:اجازه هیچ کاری هم نداری که
مادرخونده دوم:معلومه فکرمیکنه الان بره دیگه میره کار میکنه اصلا
مادرکوک:واقعا چرا تو سرجات بندنمیشی
جیهوپ:معلومه از بس زرنگه برای همینه که توی این ۳ سال انقدر معروف شده یوری خیلی از خودش کار میکشه اصن واقعا انقدر لاغر و ضعیفه بخاطره همین زود به زود مریض میشه
یوری:خب دیگهما اینجوریزندگی میکنیم
جیمین:باید مراقب باشی تا زودتر خوب بشی بری کنسرت بزاری
مادرخونده دوم:تو چرا انقدر داخل کنسرت های خودت ترسناکی و توی کنسرت هایگروهی بچه میشی
یوری:خب دیگه اینم از خصوصیت هایمنه
همین طور درحال حرف زدن بودن که تهیونگ و جونگکوک اومدن
جونگکوک:خب تموم شد دیگه میتونیم بریم
یوری:هورااا بریم
یوری میخواست بلند بشه که تهیونگ گفت
تهیونگ:نه نه بلند نشو
یوری:چرا
جونگکوک:بیا بشین روی این ویلچر
یوری:عمرا
جینگ یی:چرا راحته که
دایسی:اینجوری بهت فشار نمیاد دیگه
یوری:به هیچ وجه نمیشینم سرش
مادرخونده دوم:چرا میشینی
و بالاخره یوری راضی میشه و میشینه سره ویلچر
جیمین:دیدی بالاخره نشستی
جینگ یی:چه صحنه زیبایی
یورا:اخمات و باز کن
ای می:صورتت چروک میشه ها اخم نکن
یوری:این انصاف نیست شما بزور منو نشوندین سر این
مادرکوک:لجبازی نکن دیگه اینا بخاطره خودته
یوری:هوف باشه
و سوار ماشین شدن و از هم خداحافظی کردن و هرکی رفت خونه خودش و جونگکوک یوری و برد پیش خودش یوری توی ماشین خوابش برده بود و جونگکوک به صورت زیبای خواهرش نگاه میکرد
جونگکوک:اخ که چقدر تو کیوت و خوردنی هستی با این لجبازیات یه روز میخورمت چرا هیچ وقت مراقب خودت نیستی اخه فرشته کوچولوی من
بعد از ۳۰مین رسیدن خونه و جونگکوک دلش نیومد یوری و از خواب بیدار کنه برای همین بغلش کرد و بردش توی خونه و گذاشتش روی تخت و خودش برای اینکه یه معذرت خواهی درست حسابی از یوری بگیره برای شب اعضا و دخترا رو دعوت کرد تا یه جشن خوب برای یوری بگیرن یوری انقدر غرق خواب و خسته بود که حدود۵ساعت خوابید
...............
*پرش زمانی به روزه ترخیص*
ویو یوری
امروز دیگه مرخص میشم اخیش اینجا خیلی حوصله سربربود جونگکوک و تهیونگ رفتن تا کارای ترخیص و انجام بدن بقیه هم پیش من موندن واقعا حوصلم سر میره خیلی بیکارم
یوری:پس کی میان
جینگ یی:تو منو دیوونه کردی
دایسی:چرا انقدر دلت میخواد زود بری میخوای چیکار کنی
یورا:اجازه هیچ کاری هم نداری که
مادرخونده دوم:معلومه فکرمیکنه الان بره دیگه میره کار میکنه اصلا
مادرکوک:واقعا چرا تو سرجات بندنمیشی
جیهوپ:معلومه از بس زرنگه برای همینه که توی این ۳ سال انقدر معروف شده یوری خیلی از خودش کار میکشه اصن واقعا انقدر لاغر و ضعیفه بخاطره همین زود به زود مریض میشه
یوری:خب دیگهما اینجوریزندگی میکنیم
جیمین:باید مراقب باشی تا زودتر خوب بشی بری کنسرت بزاری
مادرخونده دوم:تو چرا انقدر داخل کنسرت های خودت ترسناکی و توی کنسرت هایگروهی بچه میشی
یوری:خب دیگه اینم از خصوصیت هایمنه
همین طور درحال حرف زدن بودن که تهیونگ و جونگکوک اومدن
جونگکوک:خب تموم شد دیگه میتونیم بریم
یوری:هورااا بریم
یوری میخواست بلند بشه که تهیونگ گفت
تهیونگ:نه نه بلند نشو
یوری:چرا
جونگکوک:بیا بشین روی این ویلچر
یوری:عمرا
جینگ یی:چرا راحته که
دایسی:اینجوری بهت فشار نمیاد دیگه
یوری:به هیچ وجه نمیشینم سرش
مادرخونده دوم:چرا میشینی
و بالاخره یوری راضی میشه و میشینه سره ویلچر
جیمین:دیدی بالاخره نشستی
جینگ یی:چه صحنه زیبایی
یورا:اخمات و باز کن
ای می:صورتت چروک میشه ها اخم نکن
یوری:این انصاف نیست شما بزور منو نشوندین سر این
مادرکوک:لجبازی نکن دیگه اینا بخاطره خودته
یوری:هوف باشه
و سوار ماشین شدن و از هم خداحافظی کردن و هرکی رفت خونه خودش و جونگکوک یوری و برد پیش خودش یوری توی ماشین خوابش برده بود و جونگکوک به صورت زیبای خواهرش نگاه میکرد
جونگکوک:اخ که چقدر تو کیوت و خوردنی هستی با این لجبازیات یه روز میخورمت چرا هیچ وقت مراقب خودت نیستی اخه فرشته کوچولوی من
بعد از ۳۰مین رسیدن خونه و جونگکوک دلش نیومد یوری و از خواب بیدار کنه برای همین بغلش کرد و بردش توی خونه و گذاشتش روی تخت و خودش برای اینکه یه معذرت خواهی درست حسابی از یوری بگیره برای شب اعضا و دخترا رو دعوت کرد تا یه جشن خوب برای یوری بگیرن یوری انقدر غرق خواب و خسته بود که حدود۵ساعت خوابید
...............
۵۶۶
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.