تک پارتی درخواستی

وقتی که ات رو دزدیده تهیونگ و ات از تهیونگ بدش میاد تهیونگ در اصل خیلی وحشی و ترسناک باشع و میخواد ات رو برا خودش کنه ولی ات میگه دوست پسر دارم و تهیونگ هم میره بیرون همه خدمتکار ها و ندیمه هاشو میکشه و ات هم از دستی با یکی رفیق میشه وات هم که تهیونگ. خیلی ترسیده بود بیهوش شد وتهیونگ اینقد ناراحت شده بوددددد که چی و ات رو برد بیمارستان بیمارستان رو با خون قرمز کرده بود وهمه پرستار هارو کشت و فقط دکتر ها تونستن بهشوش اش بیارن و ات که دید همه جارو از تهیونگ بدش اومد و دیگه اثن بهش محل نزاشت تهیونگ هم میبرتش تو اتاق ای که از بقیه حرف درمیاره و همون اتاق بده و ات رو تا صبح میزنه ات دیگه بلند نمیشه و تهیونگ اینقد ناراحت میشههه (بیش از حد امکان) و ات هم دیگه بدش اومده از این اوضاع میخواد خودشو بکشه

داشتی برای خودت قدم میزدی و از هوا لذت میبردی که دستمال جلوی دهنت گرفته شد طولی نکشید که بیهوش شدی وقتی به هوش اومدی داخل انباری بودی جایی بودی که اصلا نمیشناختی...
مردی با چهره زیبا ولی خشن وارد شد داشتی سعی می‌کردی طنابی رو که به دستات و پاهات بسته شده بود رو باز کنی...
تهیونگ با پوزخندی گفت
تهیونگ:چه حسی داری که قرار مال من بشی؟
ات:عععععع(دهنت چسب بود وگرنه لال نیستی)
[چسب رو از دهنت کند]
ات:هوف...هیچ وقت این اتفاق نمی افته عمرا بخوام با کسی مثل تو باشم هرگز بازم کن میخوام برم نمیخوام پیش کسی مثل تو باشم...
با سیلی که از طرف تهیونگ خوردی جا زدی صورتت انگار قرمز شده بود
ات:تو به این میگی عشق اگه قراره من مال تو بشم که هیچ وقت این اتفاق نمی افته حداقل باید برام ارزش قائل بشی نه اینجوری...
تهیونگ:خفه شو نظرت مهم نیست من هر جوری که بخوام با هر کسی که بخوام رفتار می‌کنم و هرکی رو بخوام به دست میارم به هر قیمتی
ات:هه ولی من دوست پسر دارم
تهیونگ:فک کنم بهتر بود این رو نگی(عصبی)
از اونجا خارج شد و به سمت خدمتکار ها و ندیمه ها رفت با چشمایی که می‌شد از توش فهمید چقدر عصبانی بود همین عصبانیتش باعث شد که همه ی اونا رو توی یه چشم به هم زدن بکشه...
با صدای خدمتکار ها میتونستی بفهمی داره چیکار میکنه ترس بهت غلبه کرده بود احساس می‌کرد هر لحظه ممکنه این بلا رو سر تو بیاره این موضوع لرزه به تنت می‌انداخت سرت کمی گیج رفت و صندلی که بهش بسته شده بودی روی زمین افتاد تهیونگ وقتی اومد و تو رو روی زمین دید ناراحت شد(نه بیاد نشهههه)بازت کرد و بردت بیمارستان با عجله وارد بیمارستان شد صداش توی تمام بیمارستان می‌پیچید...
تهیونگ:دکتر کجاست...(داد)
تورو گذاشت روی تخت دکتر ها پیشت موندن تا ببینن چه کاری از دستشون بر میاد می‌خواست تمام حواسشون روی تو باشه از اتاق خارج شد هر کی رو سر راهش میدید یا احساس خوبی بهشون نداشت خلاصشون می‌کرد...
با دستای خونی وارد اتاق شد دکتر با لبخند نگاهش کرد ات وقتی دستای خونی تهیونگ رو دید انگار همه چیز رو ازش گرفتن...
شاید میتونست اون موقع تحمل کنه ولی الان دیگه براش مثل یه اشغال بود(کصکش یعنی چی تهیونگ بیا منو بدزد ادرسم میدم تهران ورا....)از بیمارستان بردت به خرابه ای که توش بازجویی می‌کرد به اصطلاح هر چیزی ازت می‌پرسید جوابت فقط سکوت بود و این روی اعصابش می‌رفت نمی‌تونست این موضوع رو تحمل کنه کمر بندش رو در آورد و چندین ضربه زد و با هر چیز دیگه ای که دم دستش بود ازت خواست پاشی ولی توان اینکه پاشی رو نداشتی از کاری که باهات کرد ناراحت شد تا حدی که می‌خواست همون بلا رو سر خودش بیاره از این اوضاع خسته شده بودی نمیتونستی پیش این روانی بمونی دستات و پاهات باز بود پنجره کناری رو دیدی کوچیک بود ولی جسه تو کوچیکتر برای همین میتونستی رد بشی به سختی ازش بیرون رفتی کناره یه پل گریت گرفته بود تهیونگ به عجله اسمتو فریاد میزد انگار نیمه ای از وجودش رو گم کرده بود نگاهش به پلی که سعی داشتی خودت رو از روش بندازی افتاد با دو به سمتت اومد دستات رو گرفت و کشید سمت خودش و بغلت کرد بغلی که انگار سال ها منتظر این لحظه بود کمی با بغلش آروم شدی دلت نرم شد نه به اون نفرتت نه به این حس خوبی که بهش پیدا کرده بودی
تهیونگ:ات معذرت میخوام تورو خدا این کارو نکن ببین قول می‌دم ازت نگهداری کنم لطفا باهات خوب میشم این کارارو نمیکنم به کسی آسیب نمیزنم لطفا از پیشم نرو لطفا میشه منو به عنوان دوست پسرت بپذیری ازت خواهش میکنم من قول میدم تغییر کنم به ورژن بهتری از خودم تبدیل بشم
(خانومی ها قبول میکنین؟)
*پایان*
دیدگاه ها (۳)

تک پارتی

تک پارتی

سناریو وقتی ازشون متنفری و اونا تو رو عاشق خودشون میکنن 😍نام...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط