رمان همزاد
رمان همزاد
پارت۸۴
#نور
باحرص دروبستم وشالمو در اوردم ب من میگه«مگه چیکار دارم میکنم؟!ی شنا سادست دیگع!؟»...آره تو راس میگی ی شنا ساده انقدر توجه دخترا رو جلب میکنه داشت گریم میگرفت نکنه آدین دیگه دوسم نداشته باشه!آخه چرا!؟..بعد ی دوشی ک گرفتم و تا تونستم حرصمو روی شستشوی بدنم خالی کنم رفتم پایین الان تنها چیزی ک آرومم میکرد درست کردن ی غذای نور پزع بود..شروع کردم ب درست کردن زرشک پلو با مرغ البته با چند نوع دسر و سوپ...هیچ خبری هم از مهساجون نبود معلوم نیس کجا غیبش زده ولی خیلی زن باحالی این دخترای جوون میمونه،معصومه خانوم هم ک خدمتکار این خونه بود چند بار بهم گفت ک دخترم «من درست میکنم تو دست نزن» ولی خوب من باید هرجور شده خودمو آروم میکردم با اینکه خیلی شخصیت آرومی دارم نمیدونم چراوقتی دخترا آدین اونجوریع نگاه میکردن خودبه خودعصبی میشدم...داشتم سبزی های سوپ رو با کارد ریز میکردم که با احساس دستی دورکمرم و خوردن نفس هایی روی گردنم سرمو ب سمتش برگردوندم..عاشق عطرشم نه تنها عطرش آرامش بخشه برام بلکه ی شب بدون عطر بدنش نخوابم دیونه میشم.صداشو زیر گوشم شنیدم ک گفت:
-باز این گل رزات داره دیونم میکنه کع..
منظورش ب بوی موهام بود ک همیشه بوی رز میده میخواست خرم کنه آره وایسا دارم برات..خیلی آروم گفتم:
-آدین اگه میشه سرتو از روی شونم بردار..
گردنمو بوسید و گفت:نوچ
-آدین
-جان آدین
دیدم زیادی داره بهش خوش میگذره محکم کاردی ک توی دستم بودرو روی تخته کوبیدم ک صدای بدی داد و باعث شد آقا سرشو از شونم برداره و با نگرانی نگم کنه..
آدین:نور عزیزم حالت خوبه؟
لبخند مصنوعی زدم و گفتم:عالیم عزیزم عالیم تو بگو تو حالت خوبه ساحل خوب بود شنا چطور بود یا بهتر بگم دخترا لب ساحل چطور بودن خدایی نکرده چشماشون ک چپ نشد..
خنده بلندی کرد و محکم دماغمو کشید و گفتم:
-عاشقتم نور...تو وقتی حسودی میکنی چقدر خوشگل میشی
-آدین..
خنده ای کرد و محکم لپمو بوسید و گفت:
-اوووف کاش همیشه حسود بودی
-من حسود نیستم آدین فقط کمی غیرتیم..
سمت دیگه لپمو بوسید و با عشق نگام کردوگفت:
-چشم خانومی ببخشید دیگه اصلا از این ب بعد پیش تو لخت میشم..
با بی حواسی کفتم:بهتر کسی سیکس پکاتو نمیبینه...
صدای خندش بلند شدو بعدگفت:چشم نورمن از این بعد اون سکس پکا برای تو دیده میشن..
گونه هام سرخ شدن و سرمو انداختم پایین ک گفت:
-ولی عجب دخترای بودنا همه...
کاردی ک تو دستم بودو ب سمتش گرفتم و گفتم:
-همه چی آدین؟.. آدین از جلوی چشمام دورشوتا نکشتمت..
خنده ای کردوگفت:حداقل عصبی میشی دادبزن..
وبعدسریع رفت نفس عمیقی کشیدم و مشغول کارم شدم...
پارت۸۴
#نور
باحرص دروبستم وشالمو در اوردم ب من میگه«مگه چیکار دارم میکنم؟!ی شنا سادست دیگع!؟»...آره تو راس میگی ی شنا ساده انقدر توجه دخترا رو جلب میکنه داشت گریم میگرفت نکنه آدین دیگه دوسم نداشته باشه!آخه چرا!؟..بعد ی دوشی ک گرفتم و تا تونستم حرصمو روی شستشوی بدنم خالی کنم رفتم پایین الان تنها چیزی ک آرومم میکرد درست کردن ی غذای نور پزع بود..شروع کردم ب درست کردن زرشک پلو با مرغ البته با چند نوع دسر و سوپ...هیچ خبری هم از مهساجون نبود معلوم نیس کجا غیبش زده ولی خیلی زن باحالی این دخترای جوون میمونه،معصومه خانوم هم ک خدمتکار این خونه بود چند بار بهم گفت ک دخترم «من درست میکنم تو دست نزن» ولی خوب من باید هرجور شده خودمو آروم میکردم با اینکه خیلی شخصیت آرومی دارم نمیدونم چراوقتی دخترا آدین اونجوریع نگاه میکردن خودبه خودعصبی میشدم...داشتم سبزی های سوپ رو با کارد ریز میکردم که با احساس دستی دورکمرم و خوردن نفس هایی روی گردنم سرمو ب سمتش برگردوندم..عاشق عطرشم نه تنها عطرش آرامش بخشه برام بلکه ی شب بدون عطر بدنش نخوابم دیونه میشم.صداشو زیر گوشم شنیدم ک گفت:
-باز این گل رزات داره دیونم میکنه کع..
منظورش ب بوی موهام بود ک همیشه بوی رز میده میخواست خرم کنه آره وایسا دارم برات..خیلی آروم گفتم:
-آدین اگه میشه سرتو از روی شونم بردار..
گردنمو بوسید و گفت:نوچ
-آدین
-جان آدین
دیدم زیادی داره بهش خوش میگذره محکم کاردی ک توی دستم بودرو روی تخته کوبیدم ک صدای بدی داد و باعث شد آقا سرشو از شونم برداره و با نگرانی نگم کنه..
آدین:نور عزیزم حالت خوبه؟
لبخند مصنوعی زدم و گفتم:عالیم عزیزم عالیم تو بگو تو حالت خوبه ساحل خوب بود شنا چطور بود یا بهتر بگم دخترا لب ساحل چطور بودن خدایی نکرده چشماشون ک چپ نشد..
خنده بلندی کرد و محکم دماغمو کشید و گفتم:
-عاشقتم نور...تو وقتی حسودی میکنی چقدر خوشگل میشی
-آدین..
خنده ای کرد و محکم لپمو بوسید و گفت:
-اوووف کاش همیشه حسود بودی
-من حسود نیستم آدین فقط کمی غیرتیم..
سمت دیگه لپمو بوسید و با عشق نگام کردوگفت:
-چشم خانومی ببخشید دیگه اصلا از این ب بعد پیش تو لخت میشم..
با بی حواسی کفتم:بهتر کسی سیکس پکاتو نمیبینه...
صدای خندش بلند شدو بعدگفت:چشم نورمن از این بعد اون سکس پکا برای تو دیده میشن..
گونه هام سرخ شدن و سرمو انداختم پایین ک گفت:
-ولی عجب دخترای بودنا همه...
کاردی ک تو دستم بودو ب سمتش گرفتم و گفتم:
-همه چی آدین؟.. آدین از جلوی چشمام دورشوتا نکشتمت..
خنده ای کردوگفت:حداقل عصبی میشی دادبزن..
وبعدسریع رفت نفس عمیقی کشیدم و مشغول کارم شدم...
۱۱.۰k
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.