عشق (پارت ۳۲)

مینجی: تا یه هفته حق نداری به من دست بزنی و با من حرف بزنی
جیمین: بشین بابا
بی اعتنا میرم داخل خونه
جیمین: اتاق * بلند *
مینجی: چی؟
جیمین: نمیفهمی؟ تشریف ببرید به درون اتاق
مینجی: برو بابا
خودمو پرت میکنم رو مبل
جیمین: خب باش رو مبلم میشه
میاد سمتم و شرو میکنه به بوسیدن ....

// ویو یونا//
ته:باید به من بیشتر از داداشت اهمیت بدی
یونا:خب باشهههههه ، چرا وحشی میشی یهو؟ ( از خداتم باشه زنیکه😑🔪)
ته: خوب کاری میکنم
دوباره میبوستم
منم سعی میکنم فرار کنم
دستامو بالاسرم قفل میکنه
یونا: تههههههههههه * کیوت و ملتمسانه *
ته: جان تههه
یونا: توروخدا، جان من، ولم کن ، به اندازه کافی لبم درد گرف
ته: چشم
یونا: مرسی هوفففففف................تا چن دیقه پیش که داشتی منو جلوش به فنا میدادی سی بار شک کرد که تو منو ... لا الله الی الله، الانم که لبامو ترکوندی 😑
ته: *راضی از کار خود*
یونا: خدایاااااااااا
میزنه به بازوش (از نظر ته آروم) و میرم میشینم رو مبل گوشیمو میگیرم دستم ، اونم میشینه کنارم داشتم سفارشای نقاشی جدید که بهم داده بودنو چک میکردم، که یه پسره عکس خودشو داده بود بالا تنه لخت، زوم میکنم رو سیس پکاش محض درآوردن حرص جناب که نفسای عصبیش میخوره به گوشم

~ شرایط پارت بعد:
~ ۵۸۵ فالوور🌸
~ ۲۰ لایک🩷
~ ۲۰ کامنت🎀


~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
دیدگاه ها (۳۴)

عشق (پارت ۳۳)

عشق (پارت ۳۴)

عشق (پارت ۳۱)

عشق (پارت ۳۰)

{ پارت دهم } 🐯 : عااا ! 🐣: سه ساعت دارم صدات میکنم ! کجایی؟ ...

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط