fake kook
fake kook
part*10
کوک: عزیزم خوبی
ا.ت: بالا اوردم
کوک: چیشد یه دفعه
ا.ت: نمیدونم حالم بد شد
کوک: الان خوبی
ا.ت: اره بهترم
هانیا: سلام من اومدم
ا.ت: این کیه دیگه
کوک: دختر خالمه
ا.ت: همون نازه
کوک: عزیزم تو بگو خوبی
ا.ت: اهمم بهترم
هانیا: سلام پسرخاله
کوک: سلام دخترخاله
هانیا: چیشده زنته
کوک: اره
خاله: هانیا دخترم بیا یه لحظه
هانیا: اومدم مامان
کوک: اگه بهتری تا بریم
ا.ت: اره بریم
م: ا.ت عزیزم خوبی
ا.ت: اره
خاله: ببین ا.ت هانیا دکتره بهش بگو چیشده
هانیا: بگو راستی اسمت چیه
ا.ت: اسمم ا.تس و حالم خوب بود همین که غذا اومد حالم بد شد
هانیا: اها خب یعنی وقتی فقط غذا اومد اینجوری شدی
ا.ت: اره
هانیا: به این غذا حساسیت داری
ا.ت: نه من غذای مورد علاقمه
هانیا: قبلش چیزی نخوردی حالت بد شده باشه
کوک: ماله شکلاته نباشه
ا.ت: نه ربطی به شکلاته نداره ولی یه چیزی من که در روز خیلی کم میخورم امروز خیلی غذا خوردم اصلا هرچی میخورم باز احساس میکنم گرسنمه
هانیا: این فقط یه چیز میتونه باشه
کوک: دختر خاله سریع بگو چیشده
هانیا: دارم میگم دیگه فک کنم ا.ت حاملست
ا.ت: 😳
کوک: چی ا.ت بچه داره
هانیا: اره
م: یعنی ممکنه من نوه دار بشم
خاله: اگه بشه که مبارکه
هانیا: هنوز مطمئن نیستیم ولی فردا صبح زود بیاین ازمایشگاه ازت ازمایش بگیرم
ا.ت: ولی فک نکنم
هانیا: اگه منفی باشه خیلی خطرناک میتونه باشه
کوک: من که احساس میکنم مثبته
ا.ت: میشه بریم خونه
خاله: اخه شما چیزی نخوردین
ا.ت: مرسی خاله جون نه دیگه مابریم البته اگه مامان جون کاری نداشته باشه
م: نه عزیزم بریم
تو ماشین
ا.ت: خیلی بد شدا ببخشید
م: بد چیه عزیزم من خوشحالم ببینم فردا ازمایش چی باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
part*10
کوک: عزیزم خوبی
ا.ت: بالا اوردم
کوک: چیشد یه دفعه
ا.ت: نمیدونم حالم بد شد
کوک: الان خوبی
ا.ت: اره بهترم
هانیا: سلام من اومدم
ا.ت: این کیه دیگه
کوک: دختر خالمه
ا.ت: همون نازه
کوک: عزیزم تو بگو خوبی
ا.ت: اهمم بهترم
هانیا: سلام پسرخاله
کوک: سلام دخترخاله
هانیا: چیشده زنته
کوک: اره
خاله: هانیا دخترم بیا یه لحظه
هانیا: اومدم مامان
کوک: اگه بهتری تا بریم
ا.ت: اره بریم
م: ا.ت عزیزم خوبی
ا.ت: اره
خاله: ببین ا.ت هانیا دکتره بهش بگو چیشده
هانیا: بگو راستی اسمت چیه
ا.ت: اسمم ا.تس و حالم خوب بود همین که غذا اومد حالم بد شد
هانیا: اها خب یعنی وقتی فقط غذا اومد اینجوری شدی
ا.ت: اره
هانیا: به این غذا حساسیت داری
ا.ت: نه من غذای مورد علاقمه
هانیا: قبلش چیزی نخوردی حالت بد شده باشه
کوک: ماله شکلاته نباشه
ا.ت: نه ربطی به شکلاته نداره ولی یه چیزی من که در روز خیلی کم میخورم امروز خیلی غذا خوردم اصلا هرچی میخورم باز احساس میکنم گرسنمه
هانیا: این فقط یه چیز میتونه باشه
کوک: دختر خاله سریع بگو چیشده
هانیا: دارم میگم دیگه فک کنم ا.ت حاملست
ا.ت: 😳
کوک: چی ا.ت بچه داره
هانیا: اره
م: یعنی ممکنه من نوه دار بشم
خاله: اگه بشه که مبارکه
هانیا: هنوز مطمئن نیستیم ولی فردا صبح زود بیاین ازمایشگاه ازت ازمایش بگیرم
ا.ت: ولی فک نکنم
هانیا: اگه منفی باشه خیلی خطرناک میتونه باشه
کوک: من که احساس میکنم مثبته
ا.ت: میشه بریم خونه
خاله: اخه شما چیزی نخوردین
ا.ت: مرسی خاله جون نه دیگه مابریم البته اگه مامان جون کاری نداشته باشه
م: نه عزیزم بریم
تو ماشین
ا.ت: خیلی بد شدا ببخشید
م: بد چیه عزیزم من خوشحالم ببینم فردا ازمایش چی باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۲.۰k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.