fake kook
fake kook
part*11
از دید ا.ت
داشتم دنبال کوک میگشتم تو حیاط پیداش کردم رفتم پیشش
ا.ت: چیشده تنهایی
کوک: داشتم فکر میکردم
ا.ت: خب میتونم بپرسم درباره چی
کوک: درباره تو
ا.ت: من
کوک: اره
ا.ت: خب درباره من چی
کوک: من که چطور گرفتمت چطور عاشقت شدم
ا.ت: گذشته به یاد نیار
کوک: راست میگم وقتی اسم شلاق میشنوم تموم بدنم میلرزه
ا.ت: تو چرا
کوک: موقعی که دیدمت بسته بودنت خیلی ترسیدم
ا.ت:میگم به گذشته برنگرد تو حال زندگی کن
کوک:بعضی شبا با ترس میخوابم که نکنه بلند شم از پیشم رفته باشی
ا.ت: من پیشتم هیچجایی نمیرم
کوک: منو میبخشی چون همیشه فکر میکنم که برای یه چیز دیگه داری باهام زندگی میکنی
ا.ت: من برای دلم خودم دارم اینجا زندگی میکنم راست میگم
کوک: ولی یه چیزی اصلا باورم نمیشه کسی که ازش متنفر بودم الان عاشقش شدم ازش بچه دارم
ا.ت: بچه نه بچه نه من بچه که ندارم
کوک: خودتو نزن به اون راه من میدونم
ا.ت: ولی کوک من نمیتونم یه لحظه هم به بچه فکر کنم
کوک: دیگه نباید فک کنی میبینی
ا.ت: نگو
کوک: عزیزم چرا میترسی
ا.ت: خب احساس میکنم نمیتونم مامان خوبی باشم
کوک: هستی من بهت قول میدم تو بهترین مامان میشی
ا.ت: خب نمیدونم
کوک: ولی تو فکر بچه هم هستم که اومد چطور میتونم بیشتر با تو وقت بگذرونم
ا.ت: الان باید اینو بگی
کوک: خب راست میگم
ا.ت: خب چی میشه بچه مون هم با خودمون ببریم
کوک: تو که بچه نمیخواستی
ا.ت: خب میتونیم بچه رو بزاریم پیش مامانت خودمون بریم
کوک: 😂
ا.ت: 😂
کوک: پس همین الان بهش فکر کردی
ا.ت: اره
سرمو گذاشتم رو شونه کوک چشمامو بستم کمی باهم حرف میزدیم میخندیدیم
#کوک
#فیک
#سناریو
part*11
از دید ا.ت
داشتم دنبال کوک میگشتم تو حیاط پیداش کردم رفتم پیشش
ا.ت: چیشده تنهایی
کوک: داشتم فکر میکردم
ا.ت: خب میتونم بپرسم درباره چی
کوک: درباره تو
ا.ت: من
کوک: اره
ا.ت: خب درباره من چی
کوک: من که چطور گرفتمت چطور عاشقت شدم
ا.ت: گذشته به یاد نیار
کوک: راست میگم وقتی اسم شلاق میشنوم تموم بدنم میلرزه
ا.ت: تو چرا
کوک: موقعی که دیدمت بسته بودنت خیلی ترسیدم
ا.ت:میگم به گذشته برنگرد تو حال زندگی کن
کوک:بعضی شبا با ترس میخوابم که نکنه بلند شم از پیشم رفته باشی
ا.ت: من پیشتم هیچجایی نمیرم
کوک: منو میبخشی چون همیشه فکر میکنم که برای یه چیز دیگه داری باهام زندگی میکنی
ا.ت: من برای دلم خودم دارم اینجا زندگی میکنم راست میگم
کوک: ولی یه چیزی اصلا باورم نمیشه کسی که ازش متنفر بودم الان عاشقش شدم ازش بچه دارم
ا.ت: بچه نه بچه نه من بچه که ندارم
کوک: خودتو نزن به اون راه من میدونم
ا.ت: ولی کوک من نمیتونم یه لحظه هم به بچه فکر کنم
کوک: دیگه نباید فک کنی میبینی
ا.ت: نگو
کوک: عزیزم چرا میترسی
ا.ت: خب احساس میکنم نمیتونم مامان خوبی باشم
کوک: هستی من بهت قول میدم تو بهترین مامان میشی
ا.ت: خب نمیدونم
کوک: ولی تو فکر بچه هم هستم که اومد چطور میتونم بیشتر با تو وقت بگذرونم
ا.ت: الان باید اینو بگی
کوک: خب راست میگم
ا.ت: خب چی میشه بچه مون هم با خودمون ببریم
کوک: تو که بچه نمیخواستی
ا.ت: خب میتونیم بچه رو بزاریم پیش مامانت خودمون بریم
کوک: 😂
ا.ت: 😂
کوک: پس همین الان بهش فکر کردی
ا.ت: اره
سرمو گذاشتم رو شونه کوک چشمامو بستم کمی باهم حرف میزدیم میخندیدیم
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۷.۰k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.