دوست داشتن یک نفر

دوست داشتن یک نفر،
مثل نقل مکان کردن به یه خونه‌ست.
اولش عاشق همه‌ی چیزهایی میشی...
که برات تازگی دارن. هر روز صبح از اینکه می‌بینی...
این همه چیز بهت تعلق داره حیرانی.

بعد به مرور زمان دیوارها فرسوده می‌شن.
چوب‌ها از بعضی قسمت‌ها پوسیده می‌شن و...
می‌فهمی که عشقت به اون خونه به خاطر کمالش
نیست؛ بلکه به خاطر عیب و نقص‌هاشه.

تمام سوراخ سنبه‌هاش رو یاد می‌گیری.
یاد می‌گیری چطور کاری کنی که وقتی هوا سرده،
کلید توی قفل گیر نکنه،
یا در کمد رو چطور باز کنی که جیرجیر نکنه.
اینا رازهای کوچیکی هستن...
که خونه رو مال آدم می کنن.
دیدگاه ها (۳)

ترجیح می‌دادم افسرده باشمیکه گوشه بنشینممحکم بغل بگیرم، تنها...

بعضی وقت‌ها دیر می‌شوددیر می‌رسی..دیر آغوش می‌شوی، نگاهی راو...

یک‌روز پاهایم را بر می‌دارمدستانم راچشمانم راقلبم را!و  هر آ...

کلافه‌ام از این همه بی‌فایدگیاین بی‌فایده بودن‌های مدامکه تن...

ملت شما آخرش حساب کنین که هم ما داریم گوه می خوریم هم اینا !...

My lovely neighbor part : 1

part:10بدون اهمیت به بارونی که برای هر دو لذت بخش بود، چشم‌ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط