فیک جیمین موچی کیوت پارت نهم
فیک جیمین موچی کیوت پارت نهم
رفتم تو اتاق دنبال جالباسی بعد یه ربع فهمیدم که پشت دره یاااااا اینا چقد لباس دارن کاملا استتار کرده انقد سنگین بود که اویزون بود!😂ازش عکس گرفتم.تخت دو طبقه داشتن روی ستونش گذاشتم موهام بافته بود و با کلیپس جمع کرده بودم گوشیم دستم بود اومدم بیرون پیش جیمین
م.یاااااا تو اون اتاق بمب لباسی چیزی منفجر شده؟
ج.نه اون اتاق ماله یونگی و کوکه
م.اهاااااا پس بگووو*یه خنده ریزی زدم و رفتم اشپز خونه پیش جین کع داشت غذا درست میکرد رفتم پیشش یکم بلبل زبونی کردم
م.سلام اقای ورد واید هندساممم*تعظیم
جین.سلام بانو*لحن شیطون
م.میتونن بپرسم اسم این غذا چیه؟*کنجکاوانه
جین یه اسم عجیب غریب گفت تو مترجمم زدم که شد خوراک گوشت🐷(عق)یه عق زدم که کل سرم یه لرزش خفیف گرفت
جین.حالت خوبه؟!
م. آره خوبم ولی نمیتونم این غذا رو بخورم
جین. برای چی؟
بدون اینکه جواب بدم تو گوگل گوشیم زدم گوشت حیوانات حرام برای مسلمانان و بهش نشون دادم وقتی کامل خوند گفت: واقعاً متاسفم من نمیدونستم
م. نه مشکلی نیست ولی من نمی خورم
جین. بزار یه چیز دیگه درست کنم
م. نه نمیخواد خودتو تو زحمت بندازی من نمیخوام
جین. نه تو مهمونی
م. خوب مگه چون مهمونم باید حتما چیزی که می خوام باشه؟ لازم نیست
از روی اصرار من قبول کرد
جین. خیله خب باشه
م. ممنون ورد واید هندسام*لبخندو چشمک
م. من موقع ناهار میگم نمی خورم و میرم تو اتاق یونگی و کوکی توهم بهشون بگو که چرا نمیخورم باشه؟
جین.باشه
م. ممنون سوکجینااا و با دستم قلب نشون دادم و رفتم تو اتاق یونگی و کوکی یک عکس از اتاق شون گرفتم و واسه دوستم فرستادم نوشتم این اتاق کوکی و شوگاست که خیلی دوسشون داشتی و چندتا استیکر خندان گذاشتم
دوستم. غلط کردم دیگه اینا رو دوست ندارم
م. هه هه!دیگه دیره الان به پیش کوچولو میگم😂😂
رفتم تو پذیرایی رفتم پیش یونگی گفتم: آقای مین یونگی*با شیطنت
یونگی:بله؟
م. دوستم شما رو قبلا دوست داشت الان دیگه نداره😂
یونگی:برای چی؟
م.چون شلخته هستید و یهو دیدم بلند شد و با بالش افتاد دنبالم هربار میخواست بالش و بزنع تو صورتم جاخالی می دادم اونقدر دویدیم که هم نفسمون بالا نمیومد هم سرمون گیج میرفت هردو خودمون روی یکی از مبلا انداختیم و یونگی هم دیگه بیخیال شد. آهنگ دچیتا یونگی رو گذاشتم گفتم: یونگی این آهنگتو از بقیه بیشتر دوست دارم! هیچی نگفت و فقط یه لبخند گربه زد منم از فرصت استفاده کردم و ازش عکس گرفتم بعد رفتم پیش تهیونگ.قبلش با خودم گفتم فقط جیمین و تهیونگ.
م. سلام آقای کیم*با شیطنت
تهیونگ: سلام خانومه...
م.مبینا
تهیونگ:سلام خانومه مبینا*لبخند
م.میشه اتاقتونو ببینم؟
تهیونگ:البته با جیمین هم اتاقیم
رفتم تو اتاق دنبال جالباسی بعد یه ربع فهمیدم که پشت دره یاااااا اینا چقد لباس دارن کاملا استتار کرده انقد سنگین بود که اویزون بود!😂ازش عکس گرفتم.تخت دو طبقه داشتن روی ستونش گذاشتم موهام بافته بود و با کلیپس جمع کرده بودم گوشیم دستم بود اومدم بیرون پیش جیمین
م.یاااااا تو اون اتاق بمب لباسی چیزی منفجر شده؟
ج.نه اون اتاق ماله یونگی و کوکه
م.اهاااااا پس بگووو*یه خنده ریزی زدم و رفتم اشپز خونه پیش جین کع داشت غذا درست میکرد رفتم پیشش یکم بلبل زبونی کردم
م.سلام اقای ورد واید هندساممم*تعظیم
جین.سلام بانو*لحن شیطون
م.میتونن بپرسم اسم این غذا چیه؟*کنجکاوانه
جین یه اسم عجیب غریب گفت تو مترجمم زدم که شد خوراک گوشت🐷(عق)یه عق زدم که کل سرم یه لرزش خفیف گرفت
جین.حالت خوبه؟!
م. آره خوبم ولی نمیتونم این غذا رو بخورم
جین. برای چی؟
بدون اینکه جواب بدم تو گوگل گوشیم زدم گوشت حیوانات حرام برای مسلمانان و بهش نشون دادم وقتی کامل خوند گفت: واقعاً متاسفم من نمیدونستم
م. نه مشکلی نیست ولی من نمی خورم
جین. بزار یه چیز دیگه درست کنم
م. نه نمیخواد خودتو تو زحمت بندازی من نمیخوام
جین. نه تو مهمونی
م. خوب مگه چون مهمونم باید حتما چیزی که می خوام باشه؟ لازم نیست
از روی اصرار من قبول کرد
جین. خیله خب باشه
م. ممنون ورد واید هندسام*لبخندو چشمک
م. من موقع ناهار میگم نمی خورم و میرم تو اتاق یونگی و کوکی توهم بهشون بگو که چرا نمیخورم باشه؟
جین.باشه
م. ممنون سوکجینااا و با دستم قلب نشون دادم و رفتم تو اتاق یونگی و کوکی یک عکس از اتاق شون گرفتم و واسه دوستم فرستادم نوشتم این اتاق کوکی و شوگاست که خیلی دوسشون داشتی و چندتا استیکر خندان گذاشتم
دوستم. غلط کردم دیگه اینا رو دوست ندارم
م. هه هه!دیگه دیره الان به پیش کوچولو میگم😂😂
رفتم تو پذیرایی رفتم پیش یونگی گفتم: آقای مین یونگی*با شیطنت
یونگی:بله؟
م. دوستم شما رو قبلا دوست داشت الان دیگه نداره😂
یونگی:برای چی؟
م.چون شلخته هستید و یهو دیدم بلند شد و با بالش افتاد دنبالم هربار میخواست بالش و بزنع تو صورتم جاخالی می دادم اونقدر دویدیم که هم نفسمون بالا نمیومد هم سرمون گیج میرفت هردو خودمون روی یکی از مبلا انداختیم و یونگی هم دیگه بیخیال شد. آهنگ دچیتا یونگی رو گذاشتم گفتم: یونگی این آهنگتو از بقیه بیشتر دوست دارم! هیچی نگفت و فقط یه لبخند گربه زد منم از فرصت استفاده کردم و ازش عکس گرفتم بعد رفتم پیش تهیونگ.قبلش با خودم گفتم فقط جیمین و تهیونگ.
م. سلام آقای کیم*با شیطنت
تهیونگ: سلام خانومه...
م.مبینا
تهیونگ:سلام خانومه مبینا*لبخند
م.میشه اتاقتونو ببینم؟
تهیونگ:البته با جیمین هم اتاقیم
۱۷.۴k
۰۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.