زندگی تباه من
زندگی تباه من
فصل دوم
( سوهو و میونگ بعد خوردن میوه(فقط موز) پاشدن و آماده ی رفتن شدن نائه سریع با نگرانی بلند شد و دست میونگ و سوهو رو گرفت)
نائه: هی هی شما که نمیزارین با این سایکو دوباره تنها بمونم؟!
سوهو: متاسفم نائه ولی الان بهترین کسی که میتونه حافظت و برگردونه همین سایکوعه
( سوهو و میونگ به راحتی از خونه خارج شدن و نائه شروع کرد به فوش دادن)
نائه: لعنت بهت سوهویااااا!!..هق..
( وومین جلو اومد و از پشت نائه رو بغل کرد و دم گوشش زمزمه کرد)
وومین: امشب باهم بخوابیم؟
نائه: خفه شو حرومزاده منحرف....هق...هق..
( وومین اشک نائه رو پاک کرد و بعد براید پرنسسی بغلش کرد و بردش سمت اتاق و گذاشتش روی تخت و دستاش و با طناب به میله تخت بست)
نائه: فرار نمیکنم بازم کن...هق.
وومین: نمیتونم بهت اعتماد کنم
( وومین کنار نائه نشست و صورتش رو نوازش کرد صداش به زمزمه تبدیل شد)
وومین: فقط یه بار....فقط یه بار سعی کن دوستم داشته باشی....اگه عشقی توی وجودت نبود..برای همیشه برو...
( بعد یهو نزدیک شد و لب هاش رو به لب های نائه کوبید نائه تقلا کرد و اشکش جاری شد و بعد چندی وومین جدا شد)
وومین: واقعا دوسم نداری....به هر حال نمیزارم بری
( وومین کنار نائه دراز کشید و از خستگی خوابش برد نائه به صورت وومین خیره شد)
نائه با صدای آرام:توی این مدت که پیشش بودم....فهمیدم واقعا خیلی جذابه...یه جورایی اولین کسیه که انقدر عاشقمه......اگه آنقدر وسواسی نبود شاید میتونستم باهاش بمونم........
فصل دوم
( سوهو و میونگ بعد خوردن میوه(فقط موز) پاشدن و آماده ی رفتن شدن نائه سریع با نگرانی بلند شد و دست میونگ و سوهو رو گرفت)
نائه: هی هی شما که نمیزارین با این سایکو دوباره تنها بمونم؟!
سوهو: متاسفم نائه ولی الان بهترین کسی که میتونه حافظت و برگردونه همین سایکوعه
( سوهو و میونگ به راحتی از خونه خارج شدن و نائه شروع کرد به فوش دادن)
نائه: لعنت بهت سوهویااااا!!..هق..
( وومین جلو اومد و از پشت نائه رو بغل کرد و دم گوشش زمزمه کرد)
وومین: امشب باهم بخوابیم؟
نائه: خفه شو حرومزاده منحرف....هق...هق..
( وومین اشک نائه رو پاک کرد و بعد براید پرنسسی بغلش کرد و بردش سمت اتاق و گذاشتش روی تخت و دستاش و با طناب به میله تخت بست)
نائه: فرار نمیکنم بازم کن...هق.
وومین: نمیتونم بهت اعتماد کنم
( وومین کنار نائه نشست و صورتش رو نوازش کرد صداش به زمزمه تبدیل شد)
وومین: فقط یه بار....فقط یه بار سعی کن دوستم داشته باشی....اگه عشقی توی وجودت نبود..برای همیشه برو...
( بعد یهو نزدیک شد و لب هاش رو به لب های نائه کوبید نائه تقلا کرد و اشکش جاری شد و بعد چندی وومین جدا شد)
وومین: واقعا دوسم نداری....به هر حال نمیزارم بری
( وومین کنار نائه دراز کشید و از خستگی خوابش برد نائه به صورت وومین خیره شد)
نائه با صدای آرام:توی این مدت که پیشش بودم....فهمیدم واقعا خیلی جذابه...یه جورایی اولین کسیه که انقدر عاشقمه......اگه آنقدر وسواسی نبود شاید میتونستم باهاش بمونم........
- ۱۷۷
- ۰۷ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط