تا آب نبرتش.
تا آب نبرتش.
از لحن دستوریش حرصم گرفت و شروع به غر زدن کردم
+فکر کرده کیه، ھی دستور میده، حالا خوشگل و پولداره کھ باشھ، دلیل نمیشھ که.
طناب قایق رو کشیدم و ادامھ دادم: منو بگو چقدر ازش خوشم میومد ، با این اخلاقش...
صدای پییییس کھ از پشت سرم اومد باعث شد سرم رو برگردونم
قایق بھ یھ تختھ سنگ گیر کرده بود و سوراخ شده بود
با ترس و نگرانی خیره شدم بھش و لبم رو گاز گرفتم و ھمونجا روی زمین نشستم: حالا چه
غلطی بکنم ، چان منو میکشھ
صداش کھ از پشت سرم اومد بیشتر لرزه بھ تنم انداخت: چیشده؟
جلو اومد و قایق رو دید و داد زد: چیکار کردی؟ یھ کار رو نمیتونی درست انجام بدی؟
الان بدون قایق چیکار کنیم؟
ھمه ی این بدبختی ھا بخاطر توعھ اگھ اونشب روی عرشه نبودی و مثل بی عرضه ھا
پرت نمیشدی توی آب من الان توی خونه ام بودم
کاش ھیچ وقت ندیده بودمت.
بغضی کھ تا اون لحظھ توی گلوم بود ترکید و داد زدم: آره تو معروفی تو کلی طرفدار
داری، این منم کھ بی عرضھ ام، مگھ از قصد اینکارو کردم کھ سرم داد میزنی ، اگھ انقدر
ازم بدت میاد باید میذاشتی ھمونجا توی دریا بمیرم، وجود تو برای ھمه مهمه ولی مرگ من
باعث گریه ی یھ نفرم نمیشه.
گریھ ام شدت گرفت و بھ سمت جنگل دویدم
فقط گریھ میکردم و میدویدم و اصلا برام مھم نبود دارم کجا میرم، با حرفش دلم رو شکست
دلم نمیخواست دیگھ ببینمش، پس ھی دور تر و دور تر رفتم.
ھوا دیگھ تاریک شده بود کھ خواستم برگردم ولی اطراف برام نا آشنا بود.
جنگل پر از صداھای ترسناک بود، سعی کردم از راھی کھ اومدم برگردم ولی ھوا خیلی
تاریک بود و جلوی پام رو نمیدیدم ، پام داخل چالھ رفت و پیچ بدی خورد، دردی کھ توی
پام بود مانع راه رفتنم میشد
دوباره زدم زیر گریھ و جیغ زدم: کمک
از لحن دستوریش حرصم گرفت و شروع به غر زدن کردم
+فکر کرده کیه، ھی دستور میده، حالا خوشگل و پولداره کھ باشھ، دلیل نمیشھ که.
طناب قایق رو کشیدم و ادامھ دادم: منو بگو چقدر ازش خوشم میومد ، با این اخلاقش...
صدای پییییس کھ از پشت سرم اومد باعث شد سرم رو برگردونم
قایق بھ یھ تختھ سنگ گیر کرده بود و سوراخ شده بود
با ترس و نگرانی خیره شدم بھش و لبم رو گاز گرفتم و ھمونجا روی زمین نشستم: حالا چه
غلطی بکنم ، چان منو میکشھ
صداش کھ از پشت سرم اومد بیشتر لرزه بھ تنم انداخت: چیشده؟
جلو اومد و قایق رو دید و داد زد: چیکار کردی؟ یھ کار رو نمیتونی درست انجام بدی؟
الان بدون قایق چیکار کنیم؟
ھمه ی این بدبختی ھا بخاطر توعھ اگھ اونشب روی عرشه نبودی و مثل بی عرضه ھا
پرت نمیشدی توی آب من الان توی خونه ام بودم
کاش ھیچ وقت ندیده بودمت.
بغضی کھ تا اون لحظھ توی گلوم بود ترکید و داد زدم: آره تو معروفی تو کلی طرفدار
داری، این منم کھ بی عرضھ ام، مگھ از قصد اینکارو کردم کھ سرم داد میزنی ، اگھ انقدر
ازم بدت میاد باید میذاشتی ھمونجا توی دریا بمیرم، وجود تو برای ھمه مهمه ولی مرگ من
باعث گریه ی یھ نفرم نمیشه.
گریھ ام شدت گرفت و بھ سمت جنگل دویدم
فقط گریھ میکردم و میدویدم و اصلا برام مھم نبود دارم کجا میرم، با حرفش دلم رو شکست
دلم نمیخواست دیگھ ببینمش، پس ھی دور تر و دور تر رفتم.
ھوا دیگھ تاریک شده بود کھ خواستم برگردم ولی اطراف برام نا آشنا بود.
جنگل پر از صداھای ترسناک بود، سعی کردم از راھی کھ اومدم برگردم ولی ھوا خیلی
تاریک بود و جلوی پام رو نمیدیدم ، پام داخل چالھ رفت و پیچ بدی خورد، دردی کھ توی
پام بود مانع راه رفتنم میشد
دوباره زدم زیر گریھ و جیغ زدم: کمک
۶.۳k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.