بازگشت
بازگشت
فلش بک یه ۷ سال پیش
ویو ات
وقتی توی اتاق عمل بودم به دکتر گفتم که من دوست ندارم یونگی بفهمه زنده هستم و حالا بنا به دلایلی که میفهمید و دکتر با هزار تا بدبختی قبول کرد و من به اعضا گفتم میخوام چیکار کنم و از تهیونگ خواستم وقتی برگشتم نقش دوست پسرم رو بازی کنه اونم قبول کرد و اعضا گفتن یونگی ازدواج کرده و زنشو دوست نداره یه دختر هم به اسم امیلی داره
پایان فلش بک
نقشه هارو از قبل برنامه ریزی کردیم منو تهیونگ داشتیم حرف میزدیم علامت دادم شروع کن
؛ات عشقم پاشو بیا کارت دارم
رفتیم توی حیاط بعد از نیم ساعت جین پیام داد شوگا داره میاد حیاط منم گوشی رو گذاشتم کنار و رفتم روی پای تهیونگ نشستم و اونم میدونست چرا لب هامو کوبوندم روی لب هاش و مک زدم اونم یه دستشو با اجازه خودم برد لای پام چون دامن داشتم یکم خجالت کشیدم و یه دستش دور کمرم بود و همینجوری لب میگرفتیم که با صدای عصبانی شوگا برگشتیم ولی تهیونگ دستش هنوز وسط پام بود و من داشتم تحریک میشدم و بديش این بود که یونگی میدونست من وقتی تحریک بشم رفتارم چجوری میشه
،اگه لاو ترکوندنتون تموم شد بیاید شام
وااااای چه غلطی بکم تهیونگ داشت دستشو بر میداشت که نزاشتم و در گوشش گفتم
.تهیونگ من تحریک شدم چه غلطی بکنم
؛ات منم تحریک شدم ولی نمیدونم چه کاری بکنم
کا شوگا دستمو گرفت و کشید منم دست تهیونگ رو گرفتم با خودم بردم........
فلش بک یه ۷ سال پیش
ویو ات
وقتی توی اتاق عمل بودم به دکتر گفتم که من دوست ندارم یونگی بفهمه زنده هستم و حالا بنا به دلایلی که میفهمید و دکتر با هزار تا بدبختی قبول کرد و من به اعضا گفتم میخوام چیکار کنم و از تهیونگ خواستم وقتی برگشتم نقش دوست پسرم رو بازی کنه اونم قبول کرد و اعضا گفتن یونگی ازدواج کرده و زنشو دوست نداره یه دختر هم به اسم امیلی داره
پایان فلش بک
نقشه هارو از قبل برنامه ریزی کردیم منو تهیونگ داشتیم حرف میزدیم علامت دادم شروع کن
؛ات عشقم پاشو بیا کارت دارم
رفتیم توی حیاط بعد از نیم ساعت جین پیام داد شوگا داره میاد حیاط منم گوشی رو گذاشتم کنار و رفتم روی پای تهیونگ نشستم و اونم میدونست چرا لب هامو کوبوندم روی لب هاش و مک زدم اونم یه دستشو با اجازه خودم برد لای پام چون دامن داشتم یکم خجالت کشیدم و یه دستش دور کمرم بود و همینجوری لب میگرفتیم که با صدای عصبانی شوگا برگشتیم ولی تهیونگ دستش هنوز وسط پام بود و من داشتم تحریک میشدم و بديش این بود که یونگی میدونست من وقتی تحریک بشم رفتارم چجوری میشه
،اگه لاو ترکوندنتون تموم شد بیاید شام
وااااای چه غلطی بکم تهیونگ داشت دستشو بر میداشت که نزاشتم و در گوشش گفتم
.تهیونگ من تحریک شدم چه غلطی بکنم
؛ات منم تحریک شدم ولی نمیدونم چه کاری بکنم
کا شوگا دستمو گرفت و کشید منم دست تهیونگ رو گرفتم با خودم بردم........
۳.۹k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.