بازگشت
بازگشت
برای دوتاشون ساک زدم و خوابیدیم صبح توی بغل دوتاشون لخت بودم بلند شدم جیغ زدم که یونگی و تهیونگ از خواب پریدن و من زدم زیر گریه اصلا دوست نداشتم کسی به جز یونگی با من سکس داشته باشه
ویو یونگی
تا از خواب پریدم دیدم ات داره گریه میکنه تازه فهمیدم چه غلطی کردم وااای من عشق خودمو دستی دستی با یکی دیگه......وااااای خدااااااااا
رفتم بغلش کردم و دست کشیدم روی سرش که یهو در زدن
علامت یونجو]
[ات تویی چرا گریه میکنی ات درو باز کن
رفتم توی حموم قائم شدم و تهیونگ در رو باز کرد و گفت ات دلش درد میکنه یونجو وقتی وضعیت رو دید یه لبخند زد داشتم از پشت پرده میدیدمشون تهیونگ خودشو پشت در قائم کرده بود یونجو به زور اومد داخل و دی.ک تهیونگ رو گرفت و فشار داد
[چرا به من و خودت یه حالی ندی
عصبانی شدم و لباسامو سریع پوشیدم و ا مدم بیرون
،یونجو........
[شو.....شوگا برات توضیح میدم
،خفه شو ات وسایلتو جمع کن بریم
[ا....ات ب ای چی هااااااا
، به توچه
ات وسایلش رو جمع کرد و رفتیم امیلی هم داشت باهامون میومد یه یونجو دستشو گرفت و کشید
[حتی فکرشم نکن بزارم دخترم باهات بیاد
فقط دختر تو نیست
[نه شوگا امیلی دختر منه من بهت دروغ گفتم اون شب من تورو بیهوش کردم با تو سکس نکردم این بچه دوست پسرمه
امیلی رو ول کردم که ات دستشو گرفت
.هرچی تو مادر خوبی نمیشی امیلی با ما میای
امیلی سرشو تکون داد
سه سال بعد
چون ادمین کون گشا.....ببخشید باسن گشادی داره زود تمومش میکنم و میگم به خوبی خوشی زندگی کردن با امیلی همین ات هم بچه دااااار
نشددددددد بااااااای
برای دوتاشون ساک زدم و خوابیدیم صبح توی بغل دوتاشون لخت بودم بلند شدم جیغ زدم که یونگی و تهیونگ از خواب پریدن و من زدم زیر گریه اصلا دوست نداشتم کسی به جز یونگی با من سکس داشته باشه
ویو یونگی
تا از خواب پریدم دیدم ات داره گریه میکنه تازه فهمیدم چه غلطی کردم وااای من عشق خودمو دستی دستی با یکی دیگه......وااااای خدااااااااا
رفتم بغلش کردم و دست کشیدم روی سرش که یهو در زدن
علامت یونجو]
[ات تویی چرا گریه میکنی ات درو باز کن
رفتم توی حموم قائم شدم و تهیونگ در رو باز کرد و گفت ات دلش درد میکنه یونجو وقتی وضعیت رو دید یه لبخند زد داشتم از پشت پرده میدیدمشون تهیونگ خودشو پشت در قائم کرده بود یونجو به زور اومد داخل و دی.ک تهیونگ رو گرفت و فشار داد
[چرا به من و خودت یه حالی ندی
عصبانی شدم و لباسامو سریع پوشیدم و ا مدم بیرون
،یونجو........
[شو.....شوگا برات توضیح میدم
،خفه شو ات وسایلتو جمع کن بریم
[ا....ات ب ای چی هااااااا
، به توچه
ات وسایلش رو جمع کرد و رفتیم امیلی هم داشت باهامون میومد یه یونجو دستشو گرفت و کشید
[حتی فکرشم نکن بزارم دخترم باهات بیاد
فقط دختر تو نیست
[نه شوگا امیلی دختر منه من بهت دروغ گفتم اون شب من تورو بیهوش کردم با تو سکس نکردم این بچه دوست پسرمه
امیلی رو ول کردم که ات دستشو گرفت
.هرچی تو مادر خوبی نمیشی امیلی با ما میای
امیلی سرشو تکون داد
سه سال بعد
چون ادمین کون گشا.....ببخشید باسن گشادی داره زود تمومش میکنم و میگم به خوبی خوشی زندگی کردن با امیلی همین ات هم بچه دااااار
نشددددددد بااااااای
۷.۵k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.