پارت دوزادهم فیک عشق زوری :
پارت دوزادهم فیک عشق زوری :
- چی شد ؟
+ من بهت اعتماد دارم ، کسی با این حرفا نمیتونه من رو از تو جدا کنه
من تا وقتی خودم نخوام ازت جدا نمیشم
فهمیدی ؟
- یعنی میمونی ؟ یعنی به حرفش......
+ من بهت اعتماد دارم ، الان هم شبه ، وقته خوابه
-پیشم میخوابی؟
+ آره حتما
هردومون روی تخت بودیم
جین چشماش بسته بود من با گوشیم کار میکردم و به بابا پیام میدادم
جین چشماش رو باز کرد
+ یه سوال ازت دارم
وسایلی که برات خریدم رو دیدی؟ خوشت اومد ؟
- اهوم
خیلی خوب بودن
احساس کردم دستی دورم پیچید
و به به جای گرمی خوردم
یه بغل گرم
- با کی چت میکنی ؟
+ با بابام
- اهوم
فکر اینکه نخوای پیشم بمونی دیوونه ام کرد ، حالا هم میخوام بغلت کنم که آرزوم برآورده شه
+ اهوم
چرخیدم سمتش و بغلش کردم و خوابیدیم
( صبح )
بیدار شدم و توی بغلش بودم ، گوشیم زنگ خورد و اون هم بیدار شد
+ الو ؟
باشه
ببخشید باید برم سرکار
- باشه
کی برمیگردی؟
+ نمیدونم ، وقتی کارم تموم شد
خدافظ
- صبحانه چی ؟
+ یه قهوه تو راه میخورم ، دیرم میشه
- نه دیگه باید صبحانه بخوری بری
+ نمیشه
- خوبم میشه
اومد سمتم و برآید استایلم بغلم کرد من همش غر میزدم ولی ولم نمیکرد ، رفتیم پایین و همه لقمه ها رو بزور بهم داد، یه قهوه هم داد بخورم و رفتم
( ظهر )
برگشتم خونه و در رو که باز کردم دیدم یه راه پر گل برام درست شده و منو به سمت آشپزخونه راهنمایی میکنه و خانوادهامون هم سرش نشستن
یه لحظه سرخ شدم از خجالت
که دیدم جین با یه لباس دخترکش از پشتم اومد و دستم رو گرفت و من رو روی صندلی نشوند
+ سلام ، خوبین ؟
م.ج: چقدر خوشگل شدی تو این لباس دخترم
+ ممنون مادر جان
ولی من لباس رو عوض نکردم
- پس بیا بالا لباست رو عوض کن منم یه چیزی بهت بگم
+ باشه
رفتیم بالا و همین که پله آخر رو رد کردیم برآید استایل بغلم کرد و لباش رو روی لبام گذاشت
تعجب کردم بعد از دو دقیقه ولم کرد
+ این چه کاری بود ، میبینن
- مهم نیست ، از این به بعد وضع همینه
لباست رو عوض کن ، منتظرتم
+ باشه
خیلی خرذوق شدم و دلم رو برد
لباسم رو عوض کردم و اومدم بیرون که دستم رو گرفت و باهام پایین رفتیم
غذا رو خوردیم و اونا رفتن خونه هاشون
ازش. پرسیدم چرا دعوتشون کرد
گفت اینجوری باعث شد که ببرمت بالا و بوست کنم و بغلت کنم اینجوری بیشتر بهت خوش میگذشت
+ هی شیطون
- خب ات ، میخوای بریم بیرون ؟
+ کجا مثلا ؟
- یه جایی
+ باشه ، پس بریم لباس بپوشیم
- باشه
میخواستم برم که دوباره بغلم کرد
+ پا دارم منو بذار زمین
- میدونم پا داری ولی ما کار دیگه ای داریم
بغلم کرد و بوسه ای روی لبام کاشت ، از تعجبم لبخندی زد و رفتیم بالا
لباساش رو آورد توی اتاقم و لباساش رو پوشید منم مجبور کرد بپوشم
و سوار ماشین شدیم
- چی شد ؟
+ من بهت اعتماد دارم ، کسی با این حرفا نمیتونه من رو از تو جدا کنه
من تا وقتی خودم نخوام ازت جدا نمیشم
فهمیدی ؟
- یعنی میمونی ؟ یعنی به حرفش......
+ من بهت اعتماد دارم ، الان هم شبه ، وقته خوابه
-پیشم میخوابی؟
+ آره حتما
هردومون روی تخت بودیم
جین چشماش بسته بود من با گوشیم کار میکردم و به بابا پیام میدادم
جین چشماش رو باز کرد
+ یه سوال ازت دارم
وسایلی که برات خریدم رو دیدی؟ خوشت اومد ؟
- اهوم
خیلی خوب بودن
احساس کردم دستی دورم پیچید
و به به جای گرمی خوردم
یه بغل گرم
- با کی چت میکنی ؟
+ با بابام
- اهوم
فکر اینکه نخوای پیشم بمونی دیوونه ام کرد ، حالا هم میخوام بغلت کنم که آرزوم برآورده شه
+ اهوم
چرخیدم سمتش و بغلش کردم و خوابیدیم
( صبح )
بیدار شدم و توی بغلش بودم ، گوشیم زنگ خورد و اون هم بیدار شد
+ الو ؟
باشه
ببخشید باید برم سرکار
- باشه
کی برمیگردی؟
+ نمیدونم ، وقتی کارم تموم شد
خدافظ
- صبحانه چی ؟
+ یه قهوه تو راه میخورم ، دیرم میشه
- نه دیگه باید صبحانه بخوری بری
+ نمیشه
- خوبم میشه
اومد سمتم و برآید استایلم بغلم کرد من همش غر میزدم ولی ولم نمیکرد ، رفتیم پایین و همه لقمه ها رو بزور بهم داد، یه قهوه هم داد بخورم و رفتم
( ظهر )
برگشتم خونه و در رو که باز کردم دیدم یه راه پر گل برام درست شده و منو به سمت آشپزخونه راهنمایی میکنه و خانوادهامون هم سرش نشستن
یه لحظه سرخ شدم از خجالت
که دیدم جین با یه لباس دخترکش از پشتم اومد و دستم رو گرفت و من رو روی صندلی نشوند
+ سلام ، خوبین ؟
م.ج: چقدر خوشگل شدی تو این لباس دخترم
+ ممنون مادر جان
ولی من لباس رو عوض نکردم
- پس بیا بالا لباست رو عوض کن منم یه چیزی بهت بگم
+ باشه
رفتیم بالا و همین که پله آخر رو رد کردیم برآید استایل بغلم کرد و لباش رو روی لبام گذاشت
تعجب کردم بعد از دو دقیقه ولم کرد
+ این چه کاری بود ، میبینن
- مهم نیست ، از این به بعد وضع همینه
لباست رو عوض کن ، منتظرتم
+ باشه
خیلی خرذوق شدم و دلم رو برد
لباسم رو عوض کردم و اومدم بیرون که دستم رو گرفت و باهام پایین رفتیم
غذا رو خوردیم و اونا رفتن خونه هاشون
ازش. پرسیدم چرا دعوتشون کرد
گفت اینجوری باعث شد که ببرمت بالا و بوست کنم و بغلت کنم اینجوری بیشتر بهت خوش میگذشت
+ هی شیطون
- خب ات ، میخوای بریم بیرون ؟
+ کجا مثلا ؟
- یه جایی
+ باشه ، پس بریم لباس بپوشیم
- باشه
میخواستم برم که دوباره بغلم کرد
+ پا دارم منو بذار زمین
- میدونم پا داری ولی ما کار دیگه ای داریم
بغلم کرد و بوسه ای روی لبام کاشت ، از تعجبم لبخندی زد و رفتیم بالا
لباساش رو آورد توی اتاقم و لباساش رو پوشید منم مجبور کرد بپوشم
و سوار ماشین شدیم
۶.۹k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.